سیمای محرم در دزفول
محرم دزفول در کتاب «سیمای دزفول» اثر علمی ـ فرهنگی علامه سیدعلی کمالی دزفولی(ره)، در سی فصل، چهار مقدمه و بخش تصاویر، به کوشش هوشنگ بوستان افروز و تصحیح و تحقیق سید مجتبی مجاهدیان(تقوی) و سید مهدی میرمسیب، در ۶۱۶ صفحه قطع وزیری توسط انتشارات پیک سروش قم، در تیرماه ۱۴۰۱ چاپ و منتشر شد. اینک برشی از فصل چهاردهم این کتاب:
« سرآغاز بعضی از مراسم در دزفول دور نیست؛ مانند زنجیرزنی که اکنون هم متداول و نمایش نقش شهدا که متروک است، اما سینهزنی، شمشیربازی به نام عَلَم یراق، چوبزنی، عَلَمرانی، سنج و دُهُل و نقاره و سُرنا و کَرنا زدن، مشعل روشن کردن، ساختن نخل و شیدانه (شهیدانه) از زمانهای دور معمول بوده که بعضی از آنها اکنون متروک و به فراموشی سپرده شده است.
تاسوعا و عاشورا
در تاسوعا و عاشورای امام حسین(ع)، گروه گروه عزاداران مرد، در حالی که فقط شلواری پوشیده و جلو آنها سنج و دُهُل نواخته میشد و علمدار با گروهی دستیار با عَلَم، دنبال آنها حرکت میکرد و در کوچهها به راه میافتادند. در محل روضهخوانیهای بزرگ با فریاد یا حسین یا حسین، حیدر حیدر، وا اماما وا امام و امثال آنها به حیاط این مجالس میرفتند و پس از شعار دادن، روی زانو مینشستند. اول یک نفر که مهیای این کار بود فریاد میزد: «بر حسین شهید رحمت باد، بر شمر و یزید و … لعنت» تا شمردن و لعن کردن شصت، هفتاد نفر از ظالمان، مسلسلوار و سریع، آخر هر لعنت، همه با هم میگفتند: «بیش باد» آنگاه شروع به نوحهخوانی در سیلابهای تند و سریع و کوتاه و مهیج میکرد و گروه با دستهای خود به نوبت، سینه میزدند تا مجلس گرم و آماده شود. ناگهان سیلاب نوحه تندتر میشد و سینهزنان در حال نیمخیز و دو دستی محکم به سینه میزدند. در فواصل و فرازهایی از نوحه، نوحهخوان ساکت میشد؛ سکوت او بر هیجان میافزود و سینهزنان یک نواخت دو دستی به سینه میزدند و جز صدای مهیب سینه زدن چیزی شنیده نمیشد مگر بانگ شیون بانوان از پشت بامها یا چند نوبت سینه زدن محکم. پس از آن، مراسم ختم میشد و گروههای عزادار به مجلس دیگری میرفتند.
عصر تاسوعا و روز عاشورا که همه دستهها به راه میافتادند، افراشتگی صدها عَلَم در فضا، شکوه بینظیری به مراسم میداد. از سنج که همان چنگ است (و متشکل از دو دایره فلزی غالباً از جنس برنز و به شعاع سی و پنج (۳۵) سانت که دو منگوله وسط آن را میگرفت و به هم مینواخت) صدای زنگدارِ با شکوهی بر میآمد. دهلهایی بزرگ از پوست گاو (به قطر یکمتر و ضخامت پنجاه سانت که از دو طرف با پوست کشیده شده به هم بسته میشد) که غالباً یک نفر جلوی دهلزن آن را بغل میکرد، نوای مخصوصی مینواخت.
سُرنازنهای درجه اول، بختیاری بودند که عادت داشتند همیشه برای جنگهای محلی آماده باشند. از نوای سُرنای ایشان و سنج و دهل، مو بر بدن راست میشد.
شمشیربازی یا عَلَم یراق
شمشیربازی یا عَلَم یراق که اخیراً ممنوع شده به این صورت بود که دو نفر هماورد با نوای سنج و دهل و کرنا ابتدا دور از هم میایستادند و شمشیر برهنه خود را به نوع مخصوصی تکان میداد؛ کمکم نوای سازها تند و مهیج میشد و هماوردان به هم نزدیکتر و حرکات موزون ایشان سریعتر میگشت. وقتی سازها نوای جنگ را سر دادند، با هم روبرو میشدند و با شمشیر برهنه به هم حمله میکردند، البته این حمله با تردستی چنان انجام میشد که شمشیرها از پهلوی چهرهها رد میشد اما آسیبی نمیرساند. شمشیربازی (علم یراق) سمبلی از تمرین اصحاب اباعبداللهالحسین(ع) در شب عاشوراست.
شیدانه یا شهیدانه
شیدانه یا شهیدانه از چوب به شکل یک اتاق مکعب ساخته میشد که چهار گلدسته و یک گنبد وسط آن قرار داشت که همه مطلا بود و نمونه حرمهای مقدس است که با همان ترتیب حرکت داده میشد.
در مراسم شیدانه، رسم بود که خانِ محل بر سر تیر نخل، سوار میشد و سر پا میایستاد و با ترکه نازکی، گاهی نخلبرداران را میزد که کوتاهی نکنند.
شبیهسازی
گروهی از روضهخوانها برای نمایش وقایع کربلا آماده بودند، که ایشان را «شبی دِرار» میگفتند. «شبی» در ایام سال معمول بود؛ با لباسها یا عمامه و قبای سبز و شمشیری بر کمر برای اهلالله و کلاهخود و زره و پیراهن و شلوارک قرمز و شمشیری هم برای طاغوتیان و گفتوگوی همه با اشعار بود که غالباً از روی نوشته میخواندند.
اخیراً در ماه محرم نمایش نعشهای شهدا و حجله حضرت قاسم(ع) معمول شده بود. حجله قاسم مانند شیدانه کوچکی بود، با پوشش سبز و پولکدار به عنوان حجله عروس. چند طبقکش که طبقهای شیرینی و کاسه حنا به عنوان جهیزیه با روپوشهای سبز نازکی داشتند، با خواندن اشعاری سوزناک به طرف محل روضهخوانی حرکت میکردند.
نعشهای معرکه شبیه را با پنبه میساختند و گلهای قرمز به عنوان خون در آنها میگذاشتند. چند پیکان تیر فرو رفته در آن نعشهای گلو بریده و خونین، سرهای روی نیزه (که از پنبه یا گچ درست میکردند و نقاش آنها را نقش میکرد) و گروه اسیران که مردهایی در لباس زن بودند که سواره با خواندن اشعار مناسب پیش میرفتند؛ صحنههای این نمایش بود.
در شبیه، یک نفر سواره در لباس حضرت عباس(ع) بود که دستهای او را زیر لباس پنهان کرده بودند و دو دست بریده از بازو (از پنبه خونین) برای او گذاشته بودند که با شیون بانوان، منظره مهیجی داشت. شبیه حضرت عباس(ع) که دارای کلاهخود، زره، ساعدبند، زانوبند، شمشیر و سپر بود سوار بر اسب فقط روز عاشورا جنگی نمایش میداد.
روز عاشورا حوضی از چوب و حلبی پر از آب میساختند؛ موکلین آب، نیزه به دست و با لباس رزم اطراف آن میایستادند. شبیه عباس(ع) از فاصله پانصدمتری ـ در حالیکه سوار بر اسب تیزرو بود و نیزهداری دونده با منگولهای بر روی نیزه، در جلو اسب او به همان سرعت میدوید ـ خود را که به حوض میرساند، پیاده میشد. بعد از زد و خورد با موکلین آب، مشک کوچکی را پر میکرد و به دوش میکشید و برمیگشت. عباسِ جنگی، عصر تاسوعا هم بیرون میآمد و زنان، کودکان خود را برای تبرک در آغوش او میگذاشتند. طرفین مسیر حرکت او، همه اسبهای عزادار عاشورا صف میکشیدند و شعار میدادند.
یک شبیه استثنایی در چهار فرسخی دزفول برگزار میشد. شیخی عرب به نام حیدر و بعد پسر او به نام خلف (واقع در آبادی خلف) از همه واردین خود و قبیلهاش پذیرایی میکرد. چند سوار با لباس عربی و اسلحه، به عنوان ابنسعد و اصحاب او و شمر و امثال آنها را مجهز میکرد. همچنین امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) و حضرت علی اکبر(ع) و چند تن از اصحاب را با لباس مناسب؛ و اسرا را با شتران و موکلان و چند خیمه نمایش میدادند. روز عاشورا کارگردان صحنه خودشان بودند، که تقریبا نمایش روز عاشورا را به صورت کامل حتی آتش زدن خیمهها و سوار کردن اسیران در آخر آن برگزار میکردند.
سالهای اخیر، زنجیرزدن به عنوان عزاداری از شهرهای شمالی ایران اقتباس شده که در آن به جای دهل، از طبل و شیپور استفاده میشود. طرز سینهزدنها، دیگر هیجان سابق را ندارد و به طور کلی شکوه مراسم محرم هر چند منطبق بر آداب و رسوم امروزی است، کمتر شده است. شام غریبان شب یازدهم، معمول بود که بدون چراغ و عبا به سر ـ که کاه بر روی آن میریختند ـ در کوچهها راه میافتادند.
مشعلبرداری
مشعلبرداری یکی از کارهای پهلوانی در محرم بود. مشعل، عبارت بود از دو قطعه چوب و آهن صلیبشکل شبیه به طوق که به جای نصب عَلَم روی آن به تناسب ده، دوازده محفظه آهنین مشبّک نصب شده بود که آنها را با تفاله کنجد پُر میکردند و پایه آن را در سوراخ سنگی بزرگ واقع در محله فرو مینمودند. شب آن را آتش میزدند که شعلهور میشد؛ و اگر فروکش میکرد، دوباره تفاله کنجد در آن میانداختند تا موقعیکه شبهنگام، هیئت سینهزن حرکت میکرد. فردی قویهیکل که قبلا سر، صورت، سینه و پشت او را با چندین پارچه خیس بسته بودند، مانند علمدار کاسه میبست و ناگهان با یک حرکت، پایه مشعل را از جا میکند و در کاسه قرار میداد و به راه میافتاد. چندین نفر در اطراف او با لُنگ مرطوب، مرتب آتشهایی را که بر سر و گردن او میافتاد، جارو میکردند. وقتی سینهزنی در آن محل تمام میشد، نوبت به هنرنمایی مشعلدار میرسید. پایه گرد مشعل در بین کاسهگردی بود. علمدار در بین جمعیت یک گوشه مشعل را میگرفت و میچرخاند. آن وقت بود که آتش بر سر و روی مردم و فرشها پرت میشد و لنگ به دستها و دیگران، آنها را خاموش میکردند.
روضهخوانی
یکی از مراسم مهم مذهبی در دزفول بلکه مهمترین آنها از حیث اعتقاد و گسترش، مجالس روضهخوانی بوده است. کمتر خانهای یافت میشود که در طول سال، هر چند یکی دو روز، روضه در آن خوانده نشود؛ مخصوصاً در دهه آخر ماه صفر که تقریباً همه خانهها روضههای نذری دارند و تعداد روضهخوانها هرچند زیاد هم باشد باز کفایت نمیکند؛ هر چند زمان هر منبری از دو، سه دقیقه بیشتر نباشد.
روضهها سه قسمت هستند:
«روضه سالانه» که از پانزدهم ربیعالاول تا آخر ذیالحجه، معمولاً یکی از روزها _ و بیشتر، شبها _ در خانهها برگزار میشود و آن را «سالونه» میگویند.
«روضه دههای» و «روضه خمسهای» که ماههای محرم و صفر به مدت پنج يا ده روز یا شب برگزار میشود.
«روضههای موسمی» و « نذری» که غالباً در دهه آخر ماه صفر و گاهی فقط یک مجلس اجرا میشود.
“روضه های چهارده معصوم ع” که بلافاصله پس از ماه صفر یعنی از روز اول ماه ربیع الاول آغاز شده و هر روز منسوب به یکی از معصومین ع می باشد.
روضهخوانها باید نفسزنان، پیاده و گاهی با اسب و الاغ و امروزه با ماشین و موتورسیکلت، خود را از مجلسی به مجلس دیگر روضه میرساندند.
روضههای کوتاه
روضههای کوتاه با ذکر مصیبت مختصر و احیاناً چند شعر و گاه به طرز نواخوانی، اجرا میشوند؛ اما تا چند سال قبل، مراسم روضهخوانیهای بزرگ و مفصل دایر بود. دو نفر به نام مَدِگر (دَمگیر) پای منبر مینشستند و وقتی روضهخوان بالای منبر میرفت، با آهنگ خاصی دو شعر میخواندند. اگر روضهخوان خوش صدا بود پس از پایان کارِ او همان دستگاه را مدگران از او تحویل میگرفتند و میخواندند. بعضی از روضهخوانها که از موسیقی خبر داشتند، شاگردانی خوشآواز داشتند که پایان منبرشان نوحه میخواندند و معرکه را گرم و انگیزهدار میکردند.
برای مجالس مهمی مانند مجالس علما، واعظانی سخنرانی میکردند که مدگر و نوحهخوان و آوازخوانی در کارشان نبود، بلکه چند آیه و حدیث یا تاریخ اسلام میگفتند و گریزی به کربلا میزدند و مصیبتی میخواندند. گاهی در پایان، یک نفر مداح، اشعاری به مناسبت آن مصیبت، با آهنگ میخواند. در این مجالس بسیار اتفاق میافتاد که افرادی در اثر هیجان و تأثر شدید بیهوش میشدند و آنها را از مجلس بیرون میبردند.
مشاهیر واعظان قرن اخیر دزفول عبارتند از: سلطانالذاکرین آقا سید عبدالمحمد رودبندی، آقا شیخ عبدالحسین معزی، آقا سید تاجالدین، ملا یعقوب و پسرش ملامحمدجواد تدیّن و اخیراً حاج آقا سید حسین فارغ، ملاعبّاس مُخبر و حاج سیدمصطفی فارغ.
برای بعضی از مجالس تجّار معتبر (مانند روضهخوانی خانواده فتحی در مسجد بازار) دهها چراغ پایهدار و سرپوشدار با شکلهای بدیع که عتیقه بود، بر سر پلههایی چیده میشد و مجالس برگزار میگردید.
عَلَم
«عَلَم» عبارت است از چوب محکم و مستقیمی که غالباً از درخت چنار و دستکم به ارتفاع ده متر، با قطر هشت سانتیمتر است که انتهای آن ضخیمتر میباشد و سر آن پنج سانتیمتر تراشیده و باریک میشود. نوک آن منجوقی از طلا به شکل انگشتان دست نصب است و از زیر آن تا یکمتر به آخر در فواصل نیممتری، تکّه پارچههای سیاهی به طول هشتاد و عرض شصت سانتیمتر از ابریشم و معمولاً به رنگ سیاه، بر آن بسته شده و چینچین روی هم افتاده و حشمت بینظیری به آن داده است. وزن عَلَم با پارچهها، حدود صد کیلو و نگهداری آن در هوا به شکل عمودی است و کار هر پهلوانی نیست.
انتهای چوب، به شکل مکعب مستطیل تراشیده شده تا در کاسه جا بگیرد. کاسه عَلَم عبارت است از چوبی به طول سی و قطر هشت سانتیمتر که وسط آن بریدگی مکعبی بهاندازه ته عَلَم تعبیه شده است. این چوب از دو طرف با بند محکمی به کمر و شانههای علمدار بسته میشود به طوریکه سوراخ مکعب یا کاسه، روی ناف او قرار میگیرد. مشکلترین کار علمدار، نشاندن عَلَم در کاسه است؛ زیرا باید خم شود و این هیکل دهمتری را به سرعت در هوا بلند کند و یک آن، ته آن را در کاسه بگذارد که با اندکی جا به جا گذاردن یا انحراف عَلَم از حال عمودی، در کاسه نمیرود بلکه واژگون شده و خطراتی بار میآورد.
علمدار در آخر دسته سینهزن حرکت میکند. با یک دست چوب عَلَم و با دست دیگر یکی از آن پارچهها را میگیرد تا تعادل آن به شکل عمودی حفظ شود و در صورت بیحرکت ماندن، عَلَم واژگون میشود. او باید با مختصری جَست و خیز، همآهنگ با آواز دهل و کرنا و چنگ، با نرمش در حال رقص باشد.
بعضی علمداران اگر بتوانند در انتهای مجلس تعزیه، شاهکار خود را نشان میدهند؛ یعنی به سرعت خیلی زیاد عَلَم را از کاسه بیرون میآورند، روی دندان فک پایین رها میکنند و در یک چشم برهم زدن دوباره در کاسه جا میدهند! مشهدی قاسم، علمدار کرناسیان ـ که رحمت خدا بر او باد ـ این شاهکار را مکرر انجام میداد و من دیده بودم.
عَلَم عباس
«عَلَمِ عباس» در میان مردم وجهه خاصی دارد. این عَلَم در طول سال که لباسهایی به اطرافش میپیچانند و روی میخهایی بر دیوار قرار میدهند، در خانهای که به خانه عَلَم مشهور و محل زیارت و بردن نذورات است استقرار دارد.
مشهور است که عَلَمَکیِ عَلَم عباس به صورت پنجه دست بوده که نیای بزرگ خانواده علمدار (مرید علم عباس) حدود دویست سال پیش در گِل کَن آن را پیدا میکند و چون آن را در اتاق انباری گندمها میگذارند، فردای آن روز به طور معجزهآسا گندمها افزایش مییابند. پس از آن واقعه، مراسم آراستن عَلَمِ عباس در بین آن خانواده برپا میشود.
نخل کلبیخان
بزرگترین و باسابقهترین نخل دزفول «نخل کلبیخان» بوده است. «نخل»، ساختمان چوبی و مزین به شکل ایوانهای طلای اماکن مقدسه است که به شرح زیر است:
ساختن اسکلت و چوببست آن به این ترتیب بود که دو صفحه به شکل ایوان طلا با طاق بیضی و زیبا که ارتفاع هر یک پنجمتر و پهنای آن چهارمتر باشد و ارتفاع با نوک طاق مجموعاً به هفت متر برسد را به فاصله چهارمتر برابر هم میگذاشتند و با چوب و میخ به هم متصل میکردند. بعد آن دو صفحه مستطیل که بالای آنها هلال طاق کسرایی بود را با چوب مرغوب و گل و بوته با حاشیه دندانهدار به شکل برگ ساخته و با طلای اکلیل زینت داده و به دیوارههای اسکلت چوبی در دو طرف با پیچ و مهره میچسباندند آنگاه همه این دو صفحه را با اکلیل طلا و نقره و آینه آرایش میدادند و چوببست اتصالی آنها را با پارچههای غالباً سبز میپوشاندند و بر نوک طاقنماها، منجوقهای طلایی و همچنین وسط و مرکز بالای آن منجوقها و پرچمها میافراشتند. این نخل چنان زیبا میشد که مردم راه رفتن زیبایان را به آن مَثَل میزدند و میگفتند: «مَری نَلخیه» گویی نخلی است. این هیکل ستبر و عظیم و زیبا را که صدها کیلو وزن داشت به روی چوببست و چهارپایهای به ارتفاع یکمتر سوار میکردند که برای حرکت آماده بود. چهارتیر به طول ده متر و قطر بیست و پنج سانتیمتر از چوبهای محکم موازی هم با طناب در زیر آن میبستند و حدود چهارصد مرد نیرومند که شلوارهای کوتاه و ضخیم به پا داشتند و کمربند یا شال روی آن بسته و غالباً لخت و بدون پیراهن بودند، هر یک با بالشی کوچک بر روی دوش چپ یا راست (مناسب با طرفی که بودند) شانهها را به زیر تیرهای نخل میدادند و علیرغم کم بودن جا، به کمک همدیگر و نوبتی، یکباره نخل را از روی چهارپایه بلند میکردند و برای بردن به مصلّی و محلی که خارج شهر بود، از داخل کوچهها ـ که گاهی پهنای آن کمی بیش از پهنای نخل بود ـ حرکت میدادند.
ده یا دوازده نفر در فواصل زمان گرداندن نخل، بر روی چهارچوب وسط آن خود را نگه میداشتند؛ بعضی مناجات میخواندند و بعضی حاملین را تشویق میکردند و بعضی با چوبهای در دست، آماده بودند که اگر نخل کج میشد به دیوارهای اطراف فشار میآوردند تا تعادلش برقرار گردد. معمولاً یکی از بزرگان محل با آنکه پیر بود خود را بالای چوببست محل نگه میداشت؛ که در این اواخر مرحوم حاج محمدباقر قلمبُر این وظیفه را به عهده داشت. خانِ محل با ترکهای در دست، سرپا جلو نخل، روی چوببست میایستاد و تکیه میداد و برای اظهار قدرت خود و اینکه اگر او نباشد نخل به منزل نمیرسد، با ترکه بر سر و روی حاملان نخل میزد و آنها را تهییج میکرد.
جلوی نخل، دستههای سینهزن در حرکت بودند و جلوی ایشان دهلها و کرناها و چنگها، که آهنگ شعارها گوشها را کر میکرد. شمشیربازان هم جلو دستهها و بعد از گروه نوازندگان، شمشیربازی میکردند. از همه مهمتر آنکه اگر عَلَم عباس در جلو نخل کلبیخان حرکت نمیکرد، هرگز نخل از جا نمیجنبید. بین عوام مشهور بود که یکبار در اثر اختلافات محلی، عَلَم را بیرون نیاورده بودند، هرکاری کردند نخل هم از جا بلند نشد تا اینکه یک آدم زرنگ به خانة عَلَم رفت و منجوق را بیرون آورد و زیر عبا پنهان کرد تا برابر نخل رسید، بی آنکه کسی متوجه شود، عبای خود را اندکی عقب زد تا نخل منجوق عَلَم عباس را دید از جای خود جنبید! اجرای این مراسم به قدری مهیج بود که مردمِ معتقد، سر از پا نمیشناختند. اولاً ادامه آن مراسم منع شرعی ندارد و ثانیاً اگر اجرای مجدد آن مصلحت نیست، خوب است برای یکبار فیلمی از آن تهیه شود تا همگان آن را ببینند، زیرا بر این باورم که در تمامی ایران هرگز مراسمی با این شکوه و جلال و هیبت وجود نداشته است».
منبع: کتاب «سیمای دزفول»علامه سیدعلی کمالی دزفولی(ره)
به کوشش: هوشنگ بوستان افروز و تصحیح و تحقیق سیدمجتبی مجاهدیان(تقوی) و سیدمهدی میرمسیب