اشکی به پای گل نرگس « امام زمان(عج) »
(گل نرگس) … سالهاست نام تو را می شنوم.
(گل نرگس) … سالهاست نام تو را می خوانم.
آقا … تا به حال سؤالاتی در باره وجود نازنینت مرا به خویش مشغول داشته است و من با این سوالات زندگی کرده
و منتظرم … اینکه آقا در کجایی؟ … و چکارمی کنی؟ … و چرا نمی آیی؟ …
خوانده ام که شب ستارگان را می شماری ودعا می کنی، از خود پرسیده ام که شاید یارانت را می شماری تا اینکه 313
(سیصد و سیزده) گل بشوند و آنگاه تو، گل نرکس شان باشی.
آقا شود که گوشه ی چشمی به ما کنی
آقا از تو در دعای ندبه خوانده ام
صبحهای جمعه را می گویم. بعضی وقتها هم نم نم اشکی را بر گونه هایم احساس کرده ام.
آقا سالهاست که احساس می کنم گمشده ای دارم و نمی دانم چرا احساس می کنم گمشده ام تویی فقط تو.
آقا … یک طوری به من بگو … آیا تویی آن گم شده ام؟
آقا همه ی گلها خوبند ولی گل نرگس چیز دیگری است و بالاخره بگویم که من امسال نام گل نرگس را جایی دیگر هم دیده ام.
آری … صبحها را می گویم حدود چهل (40) صبح است هنگام خواندن دعای عهد در مفاتیح الجنان، خانه مان را به نورت منور و نورانی نموده ام. در آن دعای شریف نام تو مرا می بَرَد و در فرازی مرا به قیام وا می دارد و در فرازی دیگر از آن آماده ام جهت شمشیر زدن در رکابت و خصوص آن فراز از دعا مرا به گریه وا می دارد …
که خدایا : آن صورت نورانی را به من بنما وسرمه ی دیدارش را به مژگانم بکش.
وتصمیم دارم همیشه در یادم باشی و با گریه و انتظار و امید با تو زندگی کنم.
و در پایان دعای دوست داشتنی “عهد” روی زانوی خویش می زنم ومی گویم …
… العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان …
… العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان …
… العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان …
دل نوشتهای از: محمدحسین دُرچین