شهید بهمن درولی شهید محمدجواد درولی یزله قبرستان بهشت علی دزفولی

آخرین یزله ها و گریه های  شهید در شبهای قدر

 

(بهمن دُرولی) در شبهای قدر ماه مبارک رمضان ( خرداد ماه سال 1365) با شعار(یزله) و نوحه سرایی هایش تمامی گردانها و تیپهای منطقه روستای چوبیده در جنوب آبادان و در کناره بهمنشیر را متوجه خود می کند فریاد آن یزله معروفش که می گفت: (بسیجیون شهادت اَ عسل شِرینتَرَه)

دیگر یک نوای آشنا برای افراد غیرآشنا با او می گردد و همه می پرسند این همان دسته ای است که ” شهادت برایشان از عسل شیرین تر است؟”

شبهای احیاء فرا می رسد، بهمن(محمدجواد) آتشی در میان رزمندگان لشکرهفت ولی عصر(ع) خوزستان برپا می کند آتشی از عشق به مولایش علی(ع) را که در درونش بود به جان گردان و لشکر می اندازد و فریاد می زند و می گوید:(برادران در شهر دزفول برای امام حسین(ع) با لباس سینه می زنید که مبادا نامحرمی شما را ببیند اما اینجا که نامحرمی نیست پس همگی پیراهن ها را در بیاورید و در عزای مولای متقیان بر سر و سینه بزنید)

شبهای قدر آنقدر برای حضرت علی(ع) گریست که ملائکه بارگاه قدس الهی نیز گریستند. نزدیک به صبحدم روز 19 رمضان و دقایقی قبل از اذان صبح ناگاه صدای حزن انگیز و گریه آلود بهمن(محمدجواد) دُرولی از بلندگوی گردان بلال در میان آن نخلستانهای بیاد ماندنی بلند شد که :

 


شما می‌توانید فایل صوتی این یزله را با صدای شهید بهمن(محمدجواد) دُرولی، که در لوح فشرده همراه کتاب “یزله” به نویسندگی محمدحسین دُرچین، قرار داده شده را، در زیر شنیده و یا دانلود کنید.

دانلود فایل صوتی


 

(الصَلاه –  الصَلاه – قَد قُتِل المُرتَضی- قَد قُتِل المُرتَضی)

مؤذن اذان نگو  *  مؤذن اذان نگو

خسرو خوبان رفته  * مؤذن اذان نگو 

ولیّ سبحان رفته  * مؤذن اذان نگو 

مؤذن اذان نگو  *  مؤذن اذان نگو 

زینب شیون می کند  *  مؤذن اذان نگو 

کلثوم شیون می کند  *  مؤذن اذان نگو 

حسن به دیوار سر نهد * مؤذن اذان نگو 

حسین بر سر می زند * مؤذن اذان نگو 

مؤذن اذان نگو  *  مؤذن اذان نگو 

باب یتیمان رفته  * مؤذن اذان نگو 

بیوه زنان بیوه شدند  *  مؤذن اذان نگو 

یتیمان یتیم شدند  *  مؤذن اذان نگو 

زینب در آه و فغان * مؤذن اذان نگو 

کلثوم بر سر می زند  *  مؤذن اذان نگو 

شیعه عزادار علی  *  مؤذن اذان نگو 

سرخ است محراب علی  *  مؤذن اذان نگو 

مؤذن اذان نگو  *  مؤذن اذان نگو 

رفته ز دار فانی * مؤذن اذان نگو

نور حق سبحانی * مؤذن اذان نگو

مؤذن اذان نگو  *  مؤذن اذان نگو

 

 نیروهای گردان همیشه پیروز و خط شکن بلال نیز در اوج شوق و عرفان و عشق بر سر و سینه خود می زنند.

آری چند صباحی دیگر به ملاقات با پروردگار نمانده بود (بهمن) هر آنچه را که داشت بخدمت اسلام و مسلمین بی هیچ بخل و حسدی در طبق اخلاص گذارد و مرحله عبودیت خویش را به اتمام رساند.

او روز عید سعید فطر سال 1365 از زیر دروازه قرآن به همراه گروهان فتح از گردان بلال عبور کرده و به خط مقدم فاو می رود فردای آن روز بر اثر اصابت 24 ترکش خمپاره دشمن به پیکر نازنینش شهید می گردد.

 

راوی و گزارشگر میدانی : محمدحسین دُرچین

 

شهید بهمن درولی شهید محمدجواد درولی یزله قبرستان بهشت علی دزفول

 

کامنت های که در وبلاگ چمدان آبی در سال 1392 گذاشته شد هنگامی که برای اولین بار این پست منتشر شد

دوشنبه 1392/04/31 نویسنده: مهران موحدفر(آخوندباغی)

سلام بر حضرت درچین       دل بردی از من به یغما با این پست.

تقصیر ما نبود

پست جدید دوست خوبمان آقای درچین مرا برد به روزها و شبهای سال  1365 . صدای بهمن درولی بود و غبار و غم غربتی که سالهاست در دلمان آشیانه کرده است. ما گناهی نداشتیم که ماندیم. پای رفتن هم داشتیم خودمان را به خدا سپرده بودیم. خودش گفته بود ما شما را به راههای خودمان هدایت می کنیم ما هم اعتماد کردیم. ما این راه را خودمان نرفتیم. ما گناهی نداشتیم که نرفتیم. نخواستند برویم و نرفتیم وگرنه همه جوره پای کار بودیم. کم فروشی هم نکردیم. آن روزها هم می دانستیم که این همه شاهد رفتن این و آن بودن بالاخره روزی کار دست دل و دیده ما می دهد. ما این را از روز اول یعنی ۳۱ شهریور ۵۹ شاهد بودیم تا بعد از ۲۷ تیر ۶۷ که امام با عقل دوراندیش و جسارتش کار را تمام کرد. اگر بخواهم نام آنهایی را که شاهد رفتنشان بودیم بنویسم غمهای خودم را نبش قبر کرده ام. کاری که هر از چند گاهی در ذهنم انجام می دهم. اما حوادث و اتفاقات می توانست جور دیگری بیفتد اما نشد. تقصیر ما نبود. ما را جدا کردند و لذت دیگری به ما چشاندند. نوحه خوانی بهمن در آن سحرگاه چوئیبده آبادان را بعد از سالها دوباره شنیدن لذت بخش است. خدا بهمن درولی و حسن آیرمی و یوسف جاموسی و سید جلال الدین اسدی نسب را همنشین شهدای کربلا کند.

 

علی موجودی(سایت الف دزفول): شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۲ 

هر چند نبوده ام و ندیده ام لکن چشم هایم را که ببندم تصویر مبهمی را از آن ثانیه هایی که بهمن شورآفرینی کرده است می توانم تصور کنم.
ثانیه های سنگینی است.
بهمن با بغض فریاد بزند : موذن اذان نگو
و آتشی که برپا می شود
شوری که ایجاد می شود بین آن همه عاشق وارسته
بین آن همه عارف مسلک دیدنی است
اشک هایی که جاری می شود ، مثل ستاره برق می زند در آن تاریک و روشنای سحر
فکر می کنم تمام عقده ها را می توان خالی کرد در چنان فضایی
و خالص شد و آماده شد برای پر زدن
خوشا به سعادت بهمن و بهمن ها که رفتند
خوشا به سعادت آنها که بهمن و بهمن ها را دیدند
و بدا به حال آنها که نه بودند و نه دیدند
و سهم من این وسط فقط حسرت است
حسرت دو بخش است و چهار حرف ولی وجودت را چهارصد تکه می کند
راستی حاجی
کاش ثانیه هایی از صدای بهمن و یزله هایش را از توی همان چمدان آبی می گذاشتی برای دانلود
این پست با صدای بهمن تکمیل می شود.

پاسخ درچین: با سلام به آقا علی
نماز و روزه ات قبول. کاش همراه با ضبط صوتم، دوربینی هم می بود . علی آقا آن لحظات که بهمن می آمد با خودش بهمنی آورد و همراه او گریه بود و سینه زدن، ناله بود و افغان کردن. امیدوارم که ذخیره ای باشد برای آن روز که … در رابطه با دانلود صدایش هم بچشم.

علی موجودی: سلام و طاعات قبول
تشکر حاجی جان که نوای دلنشین و آسمانی شهید درولی را به این پست اضافه کردید
با شنیدن این صدا نمی دانم توی دل آنهایی که آن ثانیه ها را درک کرده اند چه می آید؟ خیلی سخت است، خیلی . . .
پیشنهاد بعدی این است که شب فراق باب یتیمان در کنار صدای مشهور مرحوم ملاعبدالرضا ، امسال صدای بهمن را نیز رادیو دزفول پخش کند تا این صدا هم مثل صدای( ایها الناس علی را کشتند) ملاعبدالرضا خاطره شود و در یادها بماند. یا علی

 

عبدالرحیم سعیدی راد(شاعر کشوری):سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲ 

سلام. خدا خیرتان بدهد. حسابی دلمان را به آن روزهای خوب عاشقی برد. به بهمن هم از دوران جنگ ارادت داشتم.
از یزله ها چیزی در دست ندارم ولی دعا می کنم موفق شوید که آنها را جمع کنید و کتابشان کنید.

 

علی زارع: سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲ 

با سلام و ادب و احترام خدمت برادر عزیزم جناب درچین
بنده از اوایل سال 61 بعد از عملیات فتح المبین با شهید بهمن درولی آشنا شدم ، آن زمان من از طرف ذخیره سپاه در روابط عمومی سپاه که نبش خیابان آیت الله طالقانی و آفرینش بود (الآن قسمتی از اداره مخابرات آنجا است) نگهبانی می دادم و با شهید بهمن در آنجا آشنا شدم و بعد از آن با ایشان ارتباط صمیمی داشتم. شهید درولی گوهری کمیاب بود که کمتر مانندش دیده بودم. موقعی که خبر شهادتش را شنیدم خیلی متأثر شدم و گویی یکی از عزیزانم را از دست داده بودم. ان شاءالله شهید درولی با حضرت اباعبدالله (ع) محشور گردد و شفیع ما در روز قیامت باشد. آمین یارب العالمین
والعاقبه للمتقین – یاحسین(ع)

 

منبع : وب سایت چمدان آبی – دانشنامه دزفول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *