زندگی نامه شیخ اعظم شیخ مرتضی انصاری

زندگی نامه شیخ اعظم انصاری دزفولی(1214 ق – 1281 ق)

زندگی نامه شیخ اعظم شیخ مرتضی انصاری دزفولی

بیست و سوم اردیبهشت سالروز تولد خاتم الفقهاء والمجتهدین

 

ولادت‏ شیخ مرتضى انصارى

شیخ مرتضى انصارى معروف به «شیخ اعظم» یکی از بزرگان علمای اسلام و شیعه، روز عید غدیر خم سال ‏۱۲۱۴ هجرى قمرى، در شهر دزفول و در خاندان فضل و ادب به دنیا آمد.

مرتضی، بزرگترین فرزند شیخ محمد امین انصارى بود. نسب خاندان انصارى به ‏جابر بن عبد الله انصارى، صحابى معروف پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى‌‏رسد.

 

خواب مادر شیخ انصاری، در شب تولد مرتضی

مادر مرتضی زنى متعبد و پارسا بود. او در شب ولادت شیخ در خواب دید که امام صادق علیه‌السلام قرآنى به او هدیه کرد و در تعبیر خواب او گفتند خداوند فرزند سرشناسى به تو خواهد داد.

از مادر شیخ مرتضی انصاری نقل شده که در ایام خردسالى، همواره بعد از وضو گرفتن به او شیر مى‌‏داد و بی وضو، فرزندش را شیر نداد.

 

تحصیلات‏ شیخ مرتضی انصاری

مراحل ابتدایى تحصیلات ایشان نزد عموى بزرگوار و پدر محترمشان بود. در سال ۱۲۳۲ هجرى قمرى، همراه والد مکرم خود جناب ملا امین انصارى به زیارت ائمه در عراق مشرف شد.

یک روز در درس آقا سید محمد مجاهد فرزند آقا سید على صاحب ریاض، مسأله‏اى عنوان شد. شیخ انصارى هم عقیده خود را بیان کرد. نظر او مورد توجه آن استاد قرار گرفت. استاد، از پدر شیخ درخواست کرد او را در نجف بگذارد تا تحصیلاتش را ادامه دهد و این درخواست مورد قبول پدر واقع گشت.

شیخ انصارى چهار سال در محضر بزرگان ادامه تحصیل داد تا اینکه داود پاشا، والى بغداد، از طرف سلطان روم به محاصره کربلا مأمور شد و در نتیجه، اکثر طلاب و محصلین به کاظمین مهاجرت کردند و شیخ مرتضى انصارى هم به وطن اصلى خود یعنى دزفول برگشت.

 

استخاره شیخ انصاری برای مراجعت به نجف

پس از دو سال، شیخ انصارى تصمیم مراجعت به نجف اشرف گرفت. مادرش این بار طاقت فراق نیاورده و راضى به سفر فرزندش نشد. اصرار فرزند ادامه یافت و بالأخره قرار بر این شد که استخاره کنند. در استخاره این آیه شریفه آمد که: «و لا تخافی و لا تحزنی إنا رادّوه إلیک و جاعلوه من المرسلین» (سوره قصص آیه ۷) «نترس و محزون مباش. ما او را به تو باز خواهیم گرداند….» آن بانوى پرهیزگار در مقابل حکم الهى سر تعظیم فرود آورده و با رفتن فرزند موافقت نمود.

شیخ مرتضى به نجف رفته و در درس شریف العلماء و مرحوم کاشف الغطاء حاضر شد و در اندک مدتى در زمره شاگردان برجسته صاحب جواهر قرار گرفت و مورد عنایت خاص آن استاد فرزانه واقع شد. تا آنجا که از اساتید بزرگ حوزه علمیّه نجف اشرف و سرآمد آنها محسوب گشته و به «أستاد الکل فی الکل» شهرت یافت.

شیخ مرتضى انصارى بر حسب ارادت وافرى که به حضرت ثامن الأئمه امام رضا علیه‌السلام داشت در سال ۱۲۴۰ هجرى قمرى، براى زیارت آن حضرت راهى ایران شد. در این مسافرت به اصرار اهالى متدین کاشان ۴ سال در آنجا اقامت نمود و بدین‏سان مدت مسافرتش ۶ سال به طول انجامید.

 

نظر امام خمینی (ره) درباره شیخ اعظم

امام خمینی در کتاب چهل حدیث از شیخ انصاری با تعابیر «علامه علماى متأخرین، محقق جلیل و جامع فضیلت علم و عمل، شیخ انصارى، رضوان اللّه تعالى علیه» نام می‌برد و در یکی از سخنرانی‌ها می‌فرماید:

«در کیفیتِ تحصیلِ علوم هم هر چه بروید سراغ تجملات- و ان شاء اللَّه نمى‏روید- از علومتان کاسته مى‏شود. آنهایى که این کتاب‏هاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگى‏شان یک زندگى طلبگى بوده، مثل شیخ انصارى و مثل امثال اینها؛ یک زندگى طلبگى بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینى را افزایش بدهند- یعنى فروع را- و آن کتاب‌‏هاى ارزشمند را عرضه کنند به مردم. براى اینکه، آنها ارزش را به این نمى‌‏دانستند که من خانه‏ام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهار تا. شما خیال مى‏کنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافى براى شما هست؟ خیر، اگر همه این دنیا را به یک کسى بدهند، کافى نیست‏.»

همچنین شهید آیت الله مطهری درباره شیخ اعظم می‌نویسد: شیخ انصارى را «خاتم الفقهاء والمجتهدین» لقب داده‏ اند. او از کسانى است که در دقت و عمق نظر بسیار کم نظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدى کرد. او در فقه و اصول ابتکاراتى دارد که بى‏‌سابقه است. دو کتاب معروف او رسائل و مکاسب کتاب درسى طلاب شده است. علماى بعد از او شاگرد و پیرو مکتب اویند. حواشى متعدد از طرف علماى بعد از او بر کتابهاى او زده شده. بعد از محقق حلى و علامه حلى و شهید اول، شیخ انصارى تنها کسى است که کتابهایش از طرف علماى بعد از خودش مرتب حاشیه خورده است و شرح شده است.

 

استادان شیخ انصارى

شیخ مرتضی از محضر اساتید بزرگوارى همچون شیخ حسین انصارى دزفولى، شریف العلماء مازندرانى، شیخ موسى کاشف الغطاء، سید محمد مجاهد، شیخ على کاشف الغطاء، حاج ملا احمد نراقى و سید علی شوشتری تلمذ نمود.

۱) شیخ حسین انصارى (متوفاى ۱۲۵۳ ق)

وى از رجال نامى در خاندان انصارى در عصر خود بوده و در دزفول مجلس درسى داشته و مرجعیت در فتوا و فیصله امور شرعیه در آن زمان به وى منتهى گشت و شیخ قسمتى از دروس مقدماتى را نزد او فرا گرفت. شیخ حسین بعد از سال ۱۲۵۳ در دزفول بدرود حیات گفته است.

۲) شریف العلماء (متوفاى ۱۲۴۵ ق)

ملا محمد یا محمد شریف فرزند حسنعلى آملى مازندرانى دو مجلس درس داشته، یکى براى مبتدئین و دیگرى براى آنانى که در فضل و کمال به مرتبه اجتهاد رسیده بودند. وى در سال ۱۲۴۵ ق در کربلا دار فانى را وداع گفت.

۳) شیخ موسى کاشف الغطاء (متوفاى ۱۲۴۱ ق)

۴) شیخ على کاشف الغطاء (متوفاى ۱۲۵۴ ق)

هر دو از فرزندان شیخ جعفر کبیر – معروف به کاشف الغطاء هستند که نسبت آنها به مالک اشتر مى‌رسد.

۵) سید محمد مجاهد (متوفاى ۱۲۴۲ ق)

وى از فرزندان صاحب ریاض است. سید مجاهد شاگردان بسیارى تربیت کرد که از جمله آنها شیخ انصارى بوده که چهار سال نزد وى تلمذ نموده و در مجلس درسش در کربلا حاضر مى‌شد.

۶) مولی احمد نراقى (متولد ۱۱۸۵ و متوفاى ۱۲۴۵ ق)

حاج ملا احمد نراقى فرزند ملا مهدى نراقى است. نراقى به دانش و فضل شیخ انصارى اعتماد و اطمینان کامل داشته تا جایى که گفته است: در سفرهاى مختلفه که رفته‌ام زیاده بر پنجاه تن مجتهد مسلم را دیده‌ام ولى هیچ کدام آنان این جوان نبودند.

بدین سبب مقدم شیخ را گرامى داشت و بعد از حرکت از کاشان، ملا احمد نراقى فرمود: استفاده‌‌اى که من از وى بردم بیش از بهره‌‌اى بود که او از من برد.

ملا احمد نراقى به مرض وبا درگذشت و جنازه‌اش به نجف اشرف منتقل و در صحن مطهر پشت سر حضرت على علیه‌السلام دفن شد. (۱۰۴۸)

۷) شیخ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)

شیخ انصاری، تبرکا به درس صاحب جواهر می‌رفت.

۸) سید علی شوشتری (سرسلسله عرفای معاصر)

گفتاری درباره سید علی شوشتری (سر سلسله عرفای معاصر)

شیخ انصاری به طور خصوصی در درس اخلاق این سید جلیل القدر حاضر می‌شد. سید علی شوشتری در فقه، شاگرد شیخ انصاری بود و در اخلاق و عرفان، استادِ شیخ انصاری بود.

سید علی شوشتری استاد آخوند ملا حسینقلی همدانی بود و آخوند همدانی، استاد ۳۰۰ نفر از اولیاء الله (مانند: میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، شیخ محمد بهاری همدانی، سید احمد کربلایی که استاد علامه سید علی آقا قاضی است) بوده است.

«سید علی شوشتری» سلسله اساتید عرفان معاصر در بیان علامه حسن زاده و آیت الله الهی طباطبایی (برادر علامه طباطبایی)

علامه حسن زاده آملی درباره سلسله اساتید عرفای معاصر از زبان برادر علامه طباطبایی، چنین نقل می‌کند: «در سنه هزار و سیصد و چهل و پنج هجرى شمسى، آیة اللّه جناب آقا سیّد محمّد حسن الهى قاضى طباطبائى (برادر مکّرم استاد علامه طباطبائى) رفع اللّه تعالى درجاته المتعالیة که در حوزه علمیه قم براى افاده و افاضه رحل اقامت افکنده بودند، این کمترین از محضر انورش بهره‏‌‌مند بود.

در روز پنجشنبه چهارم ذى الحجّه ۱۳۸۶ ه. ق- ۲۵/ ۱۲/ ۱۳۴۵ ه. ش در معیّت آن جناب در شیخان قم سخن از سلسله مشایخ سیر و سلوک عرفان عملى معظّم له و حضرت استاد علامه طباطبائى به میان آمد، فرمودند:

استاد ما مرحوم قاضى رحمه اللّه (آیة اللّه حاج سیّد على قاضى طباطبائى قدّس سرّه) بود، و استاد قاضى مرحوم حاج سیّد احمد کربلائى، و استاد ایشان مرحوم آخوند مولى حسینقلى همدانى، و استاد ایشان مرحوم حاج سیّد على‏ شوشترى‏، و استاد ایشان ملاقلى جولا.

و بعد از ملاقلى جولا را نمى‏‌شناسیم و نمى‏‌دانیم که خود ملاقلى جولا چه کسى بود، و خود حاج سیّد على شوشترى هم او را نمى‏‌شناخت، زیرا که:

مرحوم حاج سیّد على شوشترى در شوشتر بود و عالم مبسوط الید آنجا بود. وقتى مرافعه‌‏‌اى درباره ملکى وقفى به میان آمد، عدّه‏‌‌اى مدّعى بودند که این ملک وقف نیست، و وقف‏‌‌نامچه را در صندوقچه‏‌‌اى نهادند و در جاى مخصوصى دفن کردند، و آنهائى که مدّعى وقف بودند هیچ مدرکى در دست نداشتند، خلاصه چند روز مرحوم شوشترى در حکم این واقعه حیران بود و طرفین دعوى هم مصرّ بودند و هر روز آمد و رفت مى‌‏کردند و از مرحوم شوشترى حکم مى‌‏‌خواستند، مرحوم شوشترى در همین گیر و دار بود که روزى مردى بسویش رفته، در زد کسى دم در آمد و پرسید کیستى؟ آن مرد گفت به آقا بگو مردى به نام ملاقلى جولا مى‌‏‌خواهد شما را ببیند، وارد خانه شد و در نزد مرحوم شوشترى رفت و گفت آقا من آمدم به شما بگویم که باید از اینجا سفر کنى و به نجف بروى و در همانجا اقامت کنى. بدان که وقف‌‏نامچه این ملک در فلان مکان دفن است و ملک وقف است.

مرحوم شوشترى هم ملاقلى جولا را نمى‌‏‌شناخت. خلاصه دستور داد آن موضع را کندند و وقف‏‌نامچه را بدر آوردند، و پس از این واقعه از قضا و مرافعه دست کشید و شوشتر را ترک گفت و در نجف اقامت نمود و در آنجا به درس فقه مرحوم شیخ مرتضى انصارى رحمه اللّه مى‌‏‌رفت و مرحوم شیخ هم به درس اخلاق او حاضر مى‌‏شد، تا اینکه مرحوم آخوند ملا حسینقلى همدانى دنبال حقیقت را گرفت و هادى مى‏‌‌طلبید، از همدان درآمد چندى در نزد عالمى بسر برده از او چیزى نیافت، به سوى نجف رخت بربست، در محضر مرحوم شوشترى و انصارى حاضر شد و از هر دو کمال استفاضه نمود.

چون شیخ انصارى از دنیا رحلت کرد آخوند همدانى در پى نوشتن مطالب اصولیه و فقهیه مرحوم شیخ انصارى شد، مرحوم شوشترى او را منع کرد و گفت این کار تو نیست، دیگران هستند این کار را بکنند، شما باید مستعدّین را دریابید، پس مرحوم آخوند ملا حسینقلى رحمه اللّه در پى تربیت قابلین شد به طورى که بعضى را از صبح تا طلوع آفتاب و عدّه‌‏اى را از طلوع آفتاب تا مقدارى از برآمدن روز و هکذا حتّى بعضى را در سر شب و بعضى را در آخر شب تا اینکه توانست سیصد نفر را به طورى تربیت کند که هر یک از اولیاء اللّه شدند، از آن جمله هست:

مرحوم شیخ محمّد بهارى، مرحوم سیّد احمد کربلائى، مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى، مرحوم شیخ على زاهد قمى، مرحوم سیّد عبد الغفار مازندرانى.

این بود قسمتى از افادات استاد الهى طباطبائى در آن روز شیخان قم درباره سلسله مشایخ سیر و سلوکشان.»

با توجه به این مطالب، این سلسله، به طور اختصار، چنین است:

سید علی شوشتری > آخوند ملا حسینقلی همدانی > میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، شیخ محمد بهاری همدانی، شیخ علی زاهد قمی، سید احمد کربلایی > میرزا علی آقا قاضی > شاگردان علامه قاضی مانند آیت الله الهی طباطبایی، علامه طباطبایی > شاگردان عرفانی علامه طباطبایی که بزرگان این زمان بودند و هستند > شاگردان شاگردان.

 

نقل علامه طهرانی درباره سید علی شوشتری

علامه طهرانی در کتاب مهر تابان می‌نویسد: جناب مستطاب شیخ الفضلاءِ العظام آیة الله آقاى حاج میرزا هاشم آملى أدام اللهُ أیّامَه از استاد خود مرحوم آیة الله آقا شیخ ضیاء الدّین عراقى رحمة الله علیه از استادش مرحوم آیة الله آخوند ملّا محمّد کاظم خراسانى رحمة الله علیه نقل کردند که او مى‌‏فرمود: ما چون به درس شیخ مى‏‌رفتیم، در بین حضّار سیّدى بود بسیار موقّر و ساکت که در گوشه‌‌‏اى مى‌‏نشست و با آنکه بسیارى از شاگردان شیخ در بین بحث سخن مى‌‏گفتند، او هیچ نمى‌‏گفت و ما چنین مى‌‏پنداشتیم که او مرد بصیر و بافهمى نیست و فقط براى عظمت درس شیخ حاضر مى‌‏شود و لذا هیچ تکلّم نمى‌‏کند؛ لیکن پس از رحلت شیخ، چون او بجاى شیخ درس را شروع کرد و از همانجا ادامه داد و ما در محضرش حاضر شدیم، دیدیم عجیب دریاى موّاجى است در تحقیق و تدقیق و سعه اطّلاع و قدرت فکر و دقّت نظر!

 

مرجعیت‏ شیخ انصاری

شیخ انصاری در نجف کرسى استادى داشت تا اینکه در سال ۱۲۶۶ هجرى قمرى، از طرف شیخ محمد حسن نجفی، صاحب جواهر به مرجعیت عامه رسید. صاحب جواهر در بستر مرگ دست شیخ را گرفت و گفت: این مرد بعد از من مرجع شما خواهد بود.

ماجرای جالب پرهیز و فرار از مرجعیت دینی

شیخ با سعید العلماء مازندرانى در کربلا هم‏درس بود و او را بر خود ترجیح مى‏داد. به این سبب بعد از وفات صاحب جواهر از فتوا دادن خوددارى نموده، نامه‏‌‌اى به این مضمون به ایشان نوشت:

«هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف العلماء استفاده مى‏نمودیم، فهم تو از من بیشتر بود، حال سزاوار است به نجف آمده و این امر مهم را متکفل شوى.»

و سعید العلماء در جواب نوشت: «آرى، لکن شما در این مدت در آنجا مشغول به تدریس و مباحثه بودید و من در اینجا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارتر هستى.»

شیخ انصاری پس از رسیدن این نامه به حرم مطهر حضرت على علیه‌‌السلام مشرف شد و از حضرت خواست که وى را در این امر مهم یارى فرماید.

از سال ۱۲۶۶ هجرى قمرى تا هنگام وفات شیخ، یعنى ۱۵ سال تمام، ریاست حوزه علمیّه نجف اشرف در دست با کفایت او بود و عامه شیعیان جهان از وى تقلید مى‏‌کردند.

 

مقام علمى شیخ مرتضی انصاری‏

شیخ انصاری، یکی از بزرگان علماى امامیه و اکمل فقهاى شیعه، و بى‏گمان یکى از نوابغ بزرگ اسلام است. بسیارى از اندیشمندان و فقهاى بزرگ او را «خاتم الفقهاء و المجتهدین» لقب داده‌‏اند.

شیخ انصاری در عصرى زندگى و زعامت نمود که در حوزه‏هاى علمیّه، علماى بزرگى چونان ستارگان فروزان مى‏‌درخشیدند، با این همه او توانست در عالَم علم و دانش به مرتبه‏اى نایل آید که ماه مجلس شود و زبانزد خاص و عام شود.

شیخ، پیشواى مذهبى ۴۰ میلیون شیعه در آن روز بود و وجوهات فراوانى دریافت مى‏‌کرد با این همه، همانند مستمندان زندگى مى‏کرد که شرحش می‌آید.

 

شاگردان شیخ انصاری ‏

در جلسه درس شیخ انصاری، قریب پانصد نفر حاضر مى‏شد. معروف است هر کس در محضر درس شیخ حاضر شد مجتهدى مسلم و عالمى نامدار گردید و این هم یکى از امتیازاتى است که شیخ به علماى پیشین داشته و از جمله مزایایى است که از بین علماى اسلام منحصرا به شیخ اختصاص یافته است.

شاگردان شیخ بین دانشمندان شیعه و حتى دانشمندان همه فرقه‏هاى اسلام داراى مقامى بس ارجمند بودند. در فضیلت اینان همین بس که درباره هر کدام از آنها در مقام تعریف و توصیف مى‏گویند: او از شاگردان شیخ بود و با دارا بودن این مقام، بر سایر علماى هم سطح ترجیح و برترى داده مى‌‏شود.

یکى از شاگردان شیخ، سید جمال الدین اسد آبادى است که چهار سال از محضر شیخ استفاده برد (بین سالهاى ۱۲۶۶- ۱۲۷۰ هجرى قمرى) و تحصیلات خود را در حضور شیخ به پایان رسانید.

تمام مخارج سید در این چهار سال به عهده شیخ بود و شیخ به او لطف و محبت فراوان نشان مى‏داد. سید جمال، در سال ۱۲۷۰ هجرى قمرى به دستور شیخ به هندوستان رفت.

از دیگر شاگردان برجسته شیخ مى‏ توان به میرزاى شیرازى، رهبر مذهبى جنبش تنباکو اشاره نمود.

از دیگر شاگردان شیخ، می‌توان به آخوند خراسانی و آخوند ملا حسینقلی همدانی اشاره کرد.

در کتاب زندگانى و شخصیت شیخ انصارى که توسط کنگره جهانى بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصارى (ره) انتشار یافته است نام ۳۱۶ نفر را ذکر کرده که بعضى از مشاهیر از شاگردان شیخ به شرح ذیل آمده است:

۱) شیخ ابراهیم آل صادق (۱۲۲۱ – ۱۲۸۴ یا ۱۲۸۸ ق )

۲) سید محمد ابراهیم بهبهانى (- ۱۳۰۰ ق )

۳) شیخ ابراهیم خوئینى (- ۱۳۰۰ ق )

۴) میرزا محمد حسن شیرازى (۱۲۳۰ – ۱۳۵۵ ق )

۵) حاج میرزا ابراهیم خوئى (۱۲۴۷ – ۱۳۲۵ ق )

۶) آخوند خراسانى (۱۳۲۹ ق)

۷) میرزا ابراهیم علوى سبزوارى (۱۳۱۶ ق )

۸) سید جمال الدین اسد آبادى (۱۲۵۴ – ۱۳۱۴ ق )

۹) شیخ ابراهیم قفطان (- ۱۲۷۹ ق )

۱۰) میرزا حبیب الله رشتى (۱۲۳۴ – ۱۳۱۲ ق )

۱۱) شیخ مولا ابراهیم قمى (- ۱۳۰۸ ق )

۱۲) ملا حسینقلى همدانى (۱۲۳۹ – ۱۳۱۱ ق) شاگرد بزرگ سید علی شوشتری.

۱۳) سید ابو تراب قزوینى (معروف به سکاکى ) (-۱۳۰۳ ق )

۱۴) میرزا محمد آشتیانى (۱۲۴۸ – ۱۳۱۹ ق )

۱۵) سید میرزا ابوالحسن رضوى (۱۳۱۱ ق )

۱۶) سید میرزا ابوالحسن سبزوارى (-۱۳۱۳ ق )

۱۷) شیخ ابوالقاسم انصارى دزفولى (-۱۲۸۰ ق )

۱۸) سید ابوالقاسم خوانسارى (۱۲۸۰ ق )

 

تألیفات‏ شیخ انصاری

آثار قلمى فراوانى از شیخ مرتضى انصارى بر جاى مانده که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏‌کنیم:

۱- کتاب مکاسب، که از متون درسى مهم حوزه‏‌‌هاى علمیّه است.

۲- کتاب رسائل، این کتاب نیز از متون درسى مهم حوزه‏‌هاى علمیّه است.

۳- رساله‏‌‌اى در طهارت‏

۴- رساله‌‏اى در تیمم‏

۵- رساله‏‌‌اى در برائت‏

۶- رساله‏‌‌اى در ترجیح‏

۷- رساله‏‌اى در خمس‏

۸- رساله‏‌اى در زکات‏

۹- رساله‏‌اى در صلوة

۱۰- رساله‌‏اى در تقلید و …

کرامات شیخ‏ انصاری

کرامت‏هاى فراوانى درباره شیخ انصاری، نقل شده است.

1) کرامت اول / خواندن حمد توسط امام علی (ع) در گوش شیخ انصاری

یکى از شاگردان شیخ انصاری مى‌‏گوید: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ التحصیل گشتم، براى تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس شیخ انصاری درآمدم، ولى از مطالب و تقریراتش هیچ نفهمیدم. خیلى به این حالت متأثر شدم تا جایى که داشتم نا امید مى‏‌شدم.

بالاخره به حضرت امیر علیه‌السلام متوسل گشتم. شبى در خواب خدمت آن حضرت رسیدم و آن بزرگوار در گوشم «بسم الله الرحمن الرحیم» را قرائت نمود.

صبح چون در مجلس درس حاضر شدم درس را مى‏ فهمیدم. کم کم جلو رفتم و پس از چند روز به جایى رسیدم که در آن مجلس صحبت مى‏‌کردم.

روزى از زیر منبر درس با شیخ بسیار صحبت کردم و اشکال گرفتم.

آن روز پس از ختم درس، شیخ آهسته در گوش من فرمود: آن کسى که «بسم الله» را در گوش تو خوانده است تا «و لا الضالین» را در گوش من خوانده. این بگفت و برفت.

من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ داراى کرامت است زیرا تا آن وقت به کسى این مطلب را نگفته بودم.

 

2) کرامت دوم/ دیدن شیر درنده در منزل شیخ انصاری

در زمان شیخ انصاری، روزى شخصى از تنگى معاش براى دوستش سخن راند و گفت: اگر همراهى با من کنى در این باب فکر و تدبیرى اندیشیده‌‌ام.

گفت: بگو اگر اصلاح باشد تو را یارى کنم. گفت: در این روزها پول زیادى نزد شیخ مرتضى آورده‌‌اند. ما شبانه به خانه او رفته و آنها را آورده بین خود تقسیم کنیم.

من چون این بشنیدم او را منع کردم ولى سودى نبخشید. بالاخره با اصرار بسیار مرا با خود موافق نمود به این شرط که در بیرون منزل بایستم تا او برود و بیاید که من مباشر عملى نباشم.

چون پاسى از شب رفت به سراغ من آمد و به طرف منزل شیخ انصاری روانه شدیم و با تدبیرى وارد دهلیز بیرونى شدیم ولى من جلوتر نرفتم، دوستم از پله‌‌هاى بیرونى بالا رفت تا از پشت بام بیرونى به بام اندرونى درآید و از آنجا وارد خانه شده و دست به سرقت بزند.

مدتى نگذشته بود که با حالتى پریشان و شگفت‌آور نزد من آمد، سبب را پرسیدم گفت: چیزى را مشاهده کردم که تا خودت نبینى تصدیق من نخواهى کرد. گفتم مگر چه دیدى؟

گفت: از پله‌‌ها که بالا رفتم سایه‌‌اى در مهتابى بیرونى به نظرم آمد، وقتى از دیوار بیرونى بالا رفتم که خود را به پشت بام اندرونى برسانم ناگهان دیدم شیرى مهیب بر کنار بام اندرونى ایستاده و آماده حمله به من بود و هر چه بالاتر رفتم خشم شیر زیادتر می‌‌شد، قدرى تامل نمودم تا شاید علاجى پیدا کنم، ولى ممکن نشد، برگشتم.

به او گفتم: شاید ترسیده‌‌اى!

گفت: تا نبینى باور نکنى از پله‌‌ها بالا برو و نگاه کن، از پله‌ها بالا رفتم نزدیک بام اندرونى شیرى عجیب دیدم که از ترسش بدنم به لرزه درآمد. شیر نعره‌‌اى کشید. چون این خرق عادت را دیدیم، آن را از کرامات آن مرد بزرگ شیخ انصارى دانستیم و نادم و پشیمان برگشتیم.

 

زهد و تقوای شیخ انصاری

شهید مطهری می‌نویسد: شیخ در منتها درجه زهد زندگى مى‌‌‏کرده و واقعا این مرد از عجایب روزگار بوده است. اولاً در همان رشته خودش که فقه و اصول است، محقق فوق‏‌العاده‏اى است؛ یعنى نظیر بوعلى سینا که در عصر و زمان خودش در طب و فلسفه نسبت به دیگران برترى داشته است، او هم نسبت به عصر خودش همین طور است.

در منتهاى پاکى و زهد و تقوا هم زندگى کرده، که وقتى مُرد تمام هستى و زندگى و دارایى او را که سنجیدند، هفده تومان بیشتر نشد. زندگى او تاریخچه‏‌هاى عجیبى دارد و بسیار مرد عاقل فهمیده باهوشى بوده است.

شیخ هرگز در وجوهات تصرف نمى‌‏کرده است. دخترش که به مکتب مى ‏رفت (پسر نداشت، دوتا دختر داشت و این« سبط »‌‌ها از اولاد او هستند) خیلى گریه کرد و گفت: در مکتب بچه‌‏هاى دیگران وضع بهترى دارند و من غذا و لباسهایم خوب نیست.

شیخ خیلى متأثر شد. زنش گفت: آخر این همه سختى دادن که درست نیست، چرا اینقدر به ما سختى مى‌‏دهى؟!

شیخ گریه کرد و گفت: من دلم مى‌‏سوزد و نمى‏‌خواهم این طور باشد، ولى مى‌‏دانى این وجوهات چیست؟ (زنش داشت عمامه شیخ را مى‌‏شست) مَثَل این وجوهات براى ما که مى‌‏خوریم، مَثَل آبهاى این تشت است؛ یک آدم اگر خیلى تشنه باشد و از تشنگى بخواهد بمیرد، اگر بخواهد براى رفع تشنگى از این آبها بخورد چقدر مى‏‌خورد؟ همین قدر مى‌‏خورد که نمیرد. ما که از خودمان چیزى نداریم. اگر من از خودم دارایى داشتم حساب دیگرى بود، اما من از مال عموم زندگى مى‏‌کنم (آن وقت هم وضع عموم خیلى بد بوده است) و ناچارم این طور باشم.

 

خواب شیطان و زنجیری که برای شیخ انصاری بافته بود

در زمان شیخ انصارى، شخصى در خواب شیطان را دید که تعداد زیادى افسار همراه خودش دارد ولى این افسارها مختلف است؛ بعضى از افسارها خیلى شل است، طناب بسیار ضعیفى را به صورت افسار درآورده است، بعضى از آنها چرمى است و بعضى به صورت زنجیر، زنجیرهاى مختلفى که بعضى از آنها خیلى کلفت است. در میان اینها یک زنجیر خیلى کلفت و قوى‏ بود که خیلى‏ جالب بود.

از شیطان پرسید: اینها چیست؟ گفت: اینها افسارهایى است که به سر بنى‏آدم مى‌‏زنم و آنها را به طرف گناه مى‏‌کشانم.

گفت: آن زنجیر کلفت براى کیست؟ گفت: این براى یک آدم خیلى گردن کلفتى است. گفت: چه کسى؟ گفت: شیخ انصارى؛ اتفاقاً دیشب زدم به سرش و چند قدم آوردم، ولى زد و آن را پاره کرد. بعد آن شخص گفت: حالا افسار ماها کجاست؟

شیطان گفت: شما که افسار نمى‌‏خواهید، شما دنبال من هستید! این افسار مال آنهایى است که دنبال من نمى‌‏آیند.

آن شخص صبح آمد خواب را براى شیخ انصارى نقل کرد. مثل اینکه شبى بوده که شیخ خیلى اضطرار پیدا مى‏‌کند و از پولى که بابت سهم امام بوده و فردا بایستى تقسیم مى‌‏کرده است، به عنوان قرض چیزى بر مى‏دارد. مى ‏آید تا دمِ در، ولى پشیمان مى‌‏شود و بر مى‌‏گردد مى‌‏گذارد سر جایش.

شیطان که گفته بود زنجیر را زدم به سرش و او را چند قدم آوردم ولى پاره کرد و رفت، قضیه این بوده است‏.

همچنین شهید مطهری می‌نویسد: بیاییم جلوتر، برویم سراغ شیخ انصارى‏ها. مى‏‌بینیم مردى که مى‏شود مرجع کُلّ فى الکلّ شیعه، آن روزى که مى‌‏میرد با آن ساعتى که به صورت یک طلبه فقیر دزفولى به نجف رفته هیچ فرق نکرده است.

وقتى که مى‏‌روند خانه‏‌اش را نگاه مى‏‌کنند مى‌‏بینند مثل فقیرترین مردم زندگى مى‏کند. یک نفر به او مى‌‏گوید آقا تو خیلى هنر مى‌‏کنى، اینهمه وجوه به دست تو مى‌‏آید هیچ دست به آن نمى‌‏زنى.

مى‏‌گوید چه هنرى کرده‏‌ام؟ مى‏‌گویند هنر از این بالاتر! مى‌‏گوید: حداکثر کار من کار خرکچیهاى کاشان است که مى‌‏روند تا اصفهان و بر مى‏‌گردند. آیا خرکچیهاى کاشان که پول به آنها مى‌‏دهند که بروید از اصفهان کالا بخرید بیایید کاشان، هیچ وقت شما دیده‏‌اید که به پول مردم خیانت کنند؟

من یک امینم، حق ندارم [در مال مردم دست ببرم‏]. این مسأله مهمى نیست که خیلى به نظرتان مهم آمده.

آنچنان مقام مرجعیت یک ذره نمى‌‏تواند روح این مرد بزرگ را تحت تسخیر خودش قرار بدهد.

همچنین استاد مطهری می‌‌نویسد: شیخ انصارى، مردى است که در علم و تقوا نابغه روزگار است. هنوز علما و فقها به فهم دقایق کلام این مرد افتخار مى‏‌کنند. مى‏‌گویند وقتى چیزى از او مى‌‏پرسیدند، اگر نمى‏ دانست. می گفت: لا ادری یعنی نمی دانم.

 

منبع: سایت چمدان آبی (محمدحسین دُرچین)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *