به مناسبت آغاز به کار سایت چمدان آبی – سال 1400
تبدیل و توسعه فعالیت های چمدان آبی، از وبلاگ به وبسایت
چمدان آبی
چرا چمدان آبی؟ چمدان آبی چرا؟
و اما بعد …
با گذشت 10 سال از فعالیت وبلاگ چمدان آبی، تصمیم بر این شد تا جهت ادامه کار این رسانه ی فرهنگی-اجتماعی، این بار در «سایت چمدان آبی»، همراه شما باشیم. سایت چمدان آبی، در 22 بهمن 1400 و به مناسب 10 سالگی آغاز به کار وبلاگ، تاسیس شد تا به شکلی موثرتر، به انتشار مطالب پرداخته شود.
از ابتدای آغاز به کار وبلاگ” چمدان آبی” با مدیریت اینجانب (محمدحسین دُرچین) بعضی از دوستان و خوانندگان و علاقه مندان این وبلاگ سؤال می کردند علت نامگذاری و وجه تسمیه “چمدان آبی” چیست؟
* و اما توضیح این بود که:
چمدان آبی، همانطور که از نامش پیداست چمدانیست مانند دیگر چمدانها و رنگش هم آبی است ولی فرقش اینست که این چمدان پنجاه (50 ) ساله شده است و موقعی که درب آن را باز می کنی با تو سخن می گوید. یعنی صدای رزمندگان و دوستانت را از طریق نوار کاستهای درون آن می شنوی و در آلبومِ آن، تصاویر و فیلم آنان را می بینی و در گوشه ای از آن هم لیست اسامی آنان را می خوانی و به خاطراتشان گوش می دهی.
* و اینکه:
رنگ آبی نماد و دلیلی بر آسمانی و دریایی بودن است.
چمدان آبی من همان کیف قرمز رنگ حاوی صدای رزمندگان دلاور 8 سال دفاع مقدس است.
چمدان آبی من همان کوله پشتی خاکی رنگ جبهه هاست.
چمدان آبی شامل خاطراتی از شهیدان و رزمندگان دفاع مقدس، دلنوشته ها و موضوعات مختلف می باشد.
* به هر حال باید گفت:
وبلاگ چمدان آبی برخاسته از سالها خاطره، دلنوشته، صدای رزمندگان، تصاویر شهیدان و فداکاری آزادگان و جانبازان دوران دفاع مقدس می باشد که برای ما و نسل های آینده گنجینه ای گران بها بوده و خواهد بود.
شما تا به حال چمدان آبی مرا ندیده اید، چمدان آبی من الان پنجاه ساله شده است. چمدان آبی ام را دوست دارم، چمدان آبی ام را خیلی دوست دارم، چمدان آبی ام را خیلی خیلی دوست دارم، چه کسی می گوید این چمدان، جان ندارد؟! چه کسی می گوید چمدان، روح ندارد؟! چه کسی می گوید چمدان، حرف نمی زند؟! چه کسی می گوید چمدان، خاطره ندارد؟! چه کسی می گوید چمدان، اوقات خالیت را پر نمی کند؟! چه کسی می گوید چمدان، انیس تو نیست و چه کسی می گوید چمدان، مونس تو نیست؟! با اجازه ی همه ی شما می گویم، چمدانِ آبی من جان دارد و روح؛ چمدانِ آبی من، هم حرف می زند و هم خاطره می گوید و بالاخره چمدانِ آبی من، انیس و مونس من است.
و اما بعد از پنجاه سال احساس می کنم این چمدان مال دیگران هم هست، و می گویم اصلاً مال دیگران است. چرا که در آن تصاویر و فیلم، مصاحبه وگفتگو، اسامی و زندگینامه، شوخی و سر و صدای ایثارگران، خاطرات شهیدان، سخنان پدران و مادران آنان، جانبازان، رزمندگان، فرماندهان، روحانیون، یزله گیران، مداحان، کارکنان رادیو دزفول، گردان بلال، مسجد جامع و ……. همه را یکجا دارم.
* و اما دوستان بزرگواری درباره (چمدان آبی) برایم نوشتند که:
چمدان آبی؛ گنجینه ی ارزشمندی است از حدیث زنان و مردان استوار و مقاومی که سمبل وقار و بزرگی هستند و مظهری از فداکاری.
چمدان آبی؛ روایت صادق حماسه های ماندگاری است که در جهت اشاعه فرهنگ مقاومت و ایثار؛ اقیانوسی از دل های آبی دارد.
چمدان آبی؛ حکایت زخم های ناگفته ای است از خاطره های دور شده برای حافظه های زنگار گرفته.
چمدان آبی؛ قصّه ی چمدان هایی است لبریز از چشم و گوش. چشم برای دیدن زیبایی های زندگی از پنجره ی فرهنگ پایداری؛ و گوش برای شنیدن صدای قلب های پاک آبی دریایی.
چمدان آبی؛ راوی روزهای آتش و انفجاری است که چمدان چمدان؛ عشق را در بر می گرفت و به آسمان آبی شهرمان هدیه می داد.
چمدان آبی؛ چمدان آبی سفری است آسمانی. سفری تا سجده گاه یاران. تا معراج عاشقان و تا پرواز فرشتگان.
چمدان آبی؛ بوی خدا می دهد. همرنگ آسمان است. حال و هوای ملکوت دارد. پس فرصت را مغتنم بشمار و از آبشار زلال نوشته های آبی اش؛ دُر چین و جسم و جان را به صفا و تطهیر سپری کن.
چمدان آبی؛ فرهنگ ایثار و شهادت؛ مقاومت و مظلومیّت؛ حماسه و اصالت را تکثیر می کند.
( چمدان آبی پربار و خواندنیتر خواهد شد البته با همکاری شما همراهان گرامی.
منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستم.)
دوستدار همیشگی شما و همیشه برادرتان “محمدحسین دُرچین”
سلام استاد حاج آقا درچین
بر آسمان آبی چمدان آبی که بر گرفته از ذوق و استعداد حضرتعالی در علوم اخلاقی، اجتماعی، دینی ، معرفتی و…. می باشد ، همانطور که خود هم واقفید ، کار برای انجام در دزفول قهرمان و زیبا فراوان است.
جهت نمونه:
اساتید هنر سنتی دزفول در بازار قدیم و در سطح شهر و حومه ، همچنین تلاش گران در مغازه های قدیمی در کوچه پس کوچه های حواشی ما.
همچنین اساتید بازماندگان هنر قدیم دزفول
سلام
جناب آقای مهندس
شما لطف و محبت دارید ممنونم
سلام و درود بر استاد ، معلم ، برادر و اخوی عزیزم حاج محمد حسین
خرسندم که ادبیات و هنر نگارش را چنان آموخته ایم که انشای مدرسه را با شعری یا حدیثی و یا آیه از قرآن کریم مزین می کردیم ، لذا این سنت را حفظ می کنم و اینگونه می سزایم که :
مخزن اسرار دل را در دلم کردم نهان
با کسی من کی بگویم سرِّ اسرار نهان
سالهای جنگ و ایام خوشِ توپ و تفنگ
می گشایم من به نامش درب آبی چمدان
🌷🌷🌷🌷
حال اگر قافیه و وزن ثقیلی دارد اصلاح بفرمایید
همیشه به وجودتان افتخار می کنم
داداش کوچکت
محمد
سلام
آقای دکتر
یاد آن ایام بخیر
رباعی قشنگی بود با کاربرد چمدان آبی
درود
سلام وعرض ادب و احترام
خدمت شما دوست گرامی و معلم و استاد خودم .بسیار عالی خداقوت وخسته نباشی
ارادتمند شما مسعود حویزاوی
لطفا اگر یاد و خاطره ای از برادران شهیدم
علی و عبدالررضا عباس حویزاوی داشتید مرقون بفرمائید. باتشکر
سلام جناب آقای حویزاوی از لطف شما ممنونم
خداوند شهیدانخصوص برادران شهید شما را غریق رحمت فرماید
دستورتان هم بچشم
جناب درچین عزیز در جهت پر بار کردن این گنجینه آبی که مصداق دل نوشته هایست که دیده شده که با قلم شیوایت به رسانه تبدیل کرده آرزوی موفقیت دارم
سلام استاد منصفی ممنونم شما لطف دارید.