کربلایی ملا سالار خامسی - عبدالمجید خامسی - عنایات امام حسین

حاج عبدالمجید خامسی از ایثارگران دزفول در خاطراتش آورده است که:

(نگارش خاطره خرداد ماه سال ۱۳۸۰ شمسی برابر با  ۱۴۱۲هجری قمری)

حاج عبدالمجید خامسی - کربلایی ملاسالار خامسی

حاج عبدالمجید خامسی

 

خدایش بیامرزاد عجیب دلداده و شیدای امام حسین(ع) بود، سخت به حضرتش ابراز عشق و ارادت می ورزید.

به ذاکری و نوکری و سقائی خامس آل عبا(ع) افتخار می کرد محرم هر سال که می شد جلوی مغازه اش تکیه عزای اربابش را برپا می نمود …

مرحوم پدرم را می گویم(کربلایی ملا سالار خامسی) بضاعتی نداشت و در گذران معیشت در تنگنا بود و درآمد زندگیش را به سختی تأمین می نمود. 

ایشان در گوشه ای از منزل کلنگی و قدیمی اش در یکی از محلات قدیمی دزفول  به نام کوچه علم عباس واقع در خیابان شهید محمد منتظری(ششم بهمن سابق) روزهای پنجشنبه(شب های جمعه) روضه سالانه اش را برگزار می کرد برپایی روضه های آن دور و زمانه، به سبک و سیاق امروز پُر هزینه و همراه با تشریفات نبود ولی باز مرحوم پدر از حدأقل های آن ایام هم بی نیاز نبود فرشِ روضه اش عاریتی بود و اسباب و اثاثیه چای، بعضاً قرض گرفته می شد هرچند که به لحاظ علاقه و عشق ورزی به ساحت قدسی حضرت اربابش، سرخوردگی و شرمندگی ناشی از عاریه گرفتن ها را به سختی تاب و تحمل می کرد روزی مرحوم والد معزز که رحمت و رضوان خدا بر روح پاکش باد خطاب به بنده گفت که:

(عبدالمجید)حدوداً چهل روزی(1) از عمرت نگذشته بود که به دلایلی نامعلوم(!) حالتان به شدت بد و رو به وخامت می رفت، به نحوی که جز یک دم و باز دم که آنهم به سختی صورت می گرفت کمترین واکنشی از خودت نشان نمی دادی طی سه روز تدریجاً همین علائم حیاتی و نفس کشیدن هم از تو داشت دریغ می شد و ادامه زندگیت را غیر ممکن می کرد شب جمعه ای بود و می بایست روضه را برگزار می کردم لذا در نهایت اندوه و درماندگی و در کمال ناباوری شما را در ملحفه ی سفیدی پیچانده و در زیر منبر امام حسین(ع) قرار دادم تا بعد از اتمام روضه به قبرستان برده و به خاک بسپارمت(2) و لکن گویا تقدیر الهی خلاف تصور و انتظار ما رقم می خورد مع الوصف اولین مداح و ذاکر روضه که اتفاقاً نام فامیلی اش هم ( ذاکر 3) بود وارد مجلس شد منتهی قبل از شروع مقدمه روضه ملحفه زیر منبر نظر او را به خود جلب نمود ایشان  سؤال کردند که: این بقچه چیست؟

من هم ماجرای بیماری غیر منتظره تو را با دلی شکسته و چشمی اشک بار برای ایشان نقل کردم  در اینجا بود که آقای ذاکر درکمال آرامش و اطمینانی که متأثر از نفس پاک وی و امید داشتن قلبی به عنایت حضرت اربابش بود آهسته نوک پای خود را به ملحفه و آن بقچه آشنا کرده و گفتند: مگر می شود کسی از درب خانه کمال امیدواری(امام حسین(ع))، نا امید برگردد …  پدر ادامه دادند و گفتند: در اینجا بود که عنایت حضرت ارباب بی کفن حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و نفس پاک جناب آقای ذاکر اثر خود را نشان داد و شمایی که تقریباً سه روز در حالت بیهوشی بودی و علائم حیاتی تان تدریجاً جای خود را به عدم حیات می داد به یک باره صدای جیغ و فریادتان بلند شد به گونه ای که مادرتان از سر شوق فریاد کشید و نزدیک بود که بی هیچ معجر و پوششی از اتاق مجاور وارد مجلس روضه بشود و بچه اش یعنی(شما عبدالمجید) را در آغوش بگیرد و …

لکن در ادامه وقوع این اتفاق قشنگ و زیبا، خداوند سبحان لطف فرمودند تا در جهت طیب خاطر نگارنده(عبدالمجید خامسی) و صحّه گذاشتن بر اصل این ماجرای پر اهمیت و با حلاوت قصه ی دیگری رخ نمود بدین گونه که حقیر عصر پنجشنبه ای بود، وارد گلزار شهدای بهشت علی دزفول می شدم که (درخیابان کم عرض حد فاصل قطعه جنوبی و شمالی شماره یک شهداء‌)حاج محمدعلی ذاکر را درحال گفتگو با پدر شهید والامقام علی فتح الله اومال(4) دیدم که چند قدم مانده به آنها آقای ذاکر انگشت اشاره اش را به سمت بنده کشیدند و به پدر شهید گفتند: اتفاقاً همین ایشان بود !!!

و بنده هم ضمن عرض سلام توأم با تعجب و لبخند سؤال کردم قضیه چیه!؟ آقای ذاکر اظهار داشتند که: داشتم عنایت ویژه آقا اباعبدالله الحسین(ع) نسبت به شما را برای ایشان تعریف می کردم که خوشبختانه شاهد از غیب رسید تا بعد از آن مؤید صحت و ادعای نگارنده در نقل این خاطره معنوی باشد …

و از آن به بعد بود که هرگاه و هرکجا که قصد شرح  عنایت حضرت ارباب را به حقیر  داشتم با خاطری آسوده در صحت و سقم  آنرا نقل و بیان می کردم … از خداوند بزرگ و مهربان بسیار ممنون و سپاسگزار و شاکرم که حقیر را نخست مسلمان  و سپس در صف شیعیان حضرت علی(ع) و آل علی(سلام الله علیهم اجمعین) خلق نمودند تا لیاقت و شایستگی چنین لطف خفیه ای را داشته باشم و در پایان از محضر منوّر و مقدّس حضرت ارباب تمنای عاجزانه دارم اکنون که به فضل الهی وجودم از برکت و عنایت آن حضرت به وجود آمده است عنایت فرموده تا توفیق ادای شکر و سپاس آن عطیه سراسر معنوی و پر حلاوت را داشته باشم.

حاج محمدعلی ذاکر - عبدالمحمد ذاکر

حاج محمدعلی ذاکر – عبدالمحمد ذاکر

 

توضیحات نگارنده خاطره حاج عبدالمجید خامسی:

۱ – با توجه به تاریخ تولد نگارنده(1335.9.12) و با احتساب حدود چهل روز بعد از تولد، علی القاعده این اتفاق(حدوداً) در مورخه 1335.10.22  رخ داده است.

۲ – آن روزگار مردم از ابتدایی ترین امکانات پزشک و پزشکی محروم بودند که چه بسا نوزادان فراوانی که به لحاظ عدم وجود بهداشت و نا آشنایی با ابتدای ترین  بیماری های آن زمان، عدم دسترسی فوری و فوتی به پزشک  تلف می شدند.

۳ – حاج محمدعلی ذاکر متوفای سال ۱۳۷۷ شمسی کارمند راه آهن اندیمشک  و ذاکر و مداح پیشکسوت اهل بیت اظهار و اولین مداح و نوحه گیر زنجیر زنی امام زاده سیدمحمود واقع در دزفول خیابان انقلاب کوچه جنب کلانتری ۱۲ بودند.

۴ – پدر شهید علی فتح الله اومال از اقوام سببی  مرحوم ذاکر می باشد.

 

منبع : وب سایت چمدان آبی (محمدحسین دُرچین)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *