زندگینامه و خاطراتی از سپهبد شهید دکتر حاج غلامعلی رشید
(شهادت جمعه 23 خرداد 1404 در حمله اسرائیل به تهران ایران)
سایت چمدان آبی: شهادت مظلومانه و سرافرازانه یکی از ارکان بیبدیل دفاع و تدبیر در کشور، سردار شهید حاج غلامعلی رشید و فرزند فرهیختهاش، نشانهای روشن از عمق کینه دشمنان با فرزندان ملت بزرگ ایران است؛ دشمنانی که تاب دیدن عظمت این ملت و فرماندهان برآمده از دل مردم را ندارند. سردار رشید، تنها یک فرمانده نظامی نبود؛ او از تبار بصیرت، از جنس اخلاص، و از سرمایههای ملی ایران بود که در لحظه لحظه دفاع مقدس و پس از آن، نقشی حیاتی و بی بدیل در صیانت از امنیت و عزت کشور ایفا کرد. شهادت او در خاک میهن، سندی دیگر بر مظلومیت جبهه مقاومت و در عین حال سندی پر افتخار از استمرار راه شهیدان است.
محمدحسین دُرچین مجری نماز جمعه دزفول:
یادم است یک روز در ایام دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و در خطبه های نماز جمعه دزفول در مسجد جامع، آیت الله حاج سیدمجدالدین قاضی دزفولی نماینده امام خمینی و امام جمعه فقید دزفول خطاب به سردار غلامعلی رشید فرمودند که:
نامت برازنده توست هم غلامِ (علی“ع“) هستی و هم ماشاالله رشید.
زندگینامه سپهبد شهید دکتر حاج غلامعلی رشید
سردار سپهبد شهید دکتر حاج غلامعلی رشید متولد 1332 در شهرستان دزفول و در خانوادهای سنتی و مذهبی متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دزفول ادامه داد و در همین دوران به جمع مبارزان(گروه جبهه اسلامی دفاع معروف به گروه شهید سبحانی و در سال 1354 به گروه منصورون) علیه رژیم پهلوی پیوست. سردار غلامعلی رشید در سال 1350 برای نخستین بار دستگیر شد و برای بار دوم در سال 1355 در اصفهان دستگیر و به تهران منتقل شد. سردار رشید پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول پیوست و در طول جنگ از فرماندهان کلیدی سپاه بود. او فرماندهی قرارگاه « فتح » را بر عهده داشت و جزو عناصر کلیدی در عملیاتهای بزرگی از جمله بیتالمقدس بود. این فرمانده با هوش پس از آن مسئولیت عملیات قرارگاه سپاه پاسداران و معاونت اطلاعات و عملیات ستادکل را بر عهده گرفت و در ادامه برای مدت 17 سال، جانشین ستاد کل نیروهای مسلح بود. قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا(ص)در حوزه نظامی کارکردی به شدت راهبری در حوزه نظامی داشته و وظیفه طراحی و هماهنگی عملیاتی نیروهای مسلح را بر عهده دارد. سردار رشید به عنوان یکی از پر سابقهترین و کار آزمودهترین فرماندهان نظامی ایران که دارای قدرت بالای تحلیل و برنامهریزی نظامی است، در جایگاه نخستین فرماندهی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء(ص)، نشان از اهمیت طراحی و هماهنگیهای عملیاتی جدید متناسب با شرایط بسیار پیچیده ی منطقهای و جهانی دارد. این شرایط حساس خبرهترین فرماندهان نظامی ایران را طلب میکند تا این کشور در مقابل تهدیدات و تلاش قدرتهای خارجی برای ایجاد جنگهای نیابتی، امن و سکوی ثبات خاورمیانه باشد و در همین راستا فرماندهی کل قوا، مسئولیتی سخت برای این سردار رشید اسلام در نظر گرفته بود. روحش شاد راهش پر رهرو باد.
**********************************************************
حجت الاسلام والمسلمین حاج منصور کیانی:
تجربه اولین عملیات پارتیزانی حاج غلامعلی رشید – بخش اول
فضای سیاسی دزفول بشدت تیره بود حوادث خونین سالهای حزبی 1330 تا 1332 و شکست سنگین محمد مصدق و عقیم ماندن نهضت ملی شدن صنعت نفت، مردان سیاست را خانه نشین کرده بود، عموم مردم را نیز همتی نبود جز اینکه گلیم خود را از آب بیرون کشیده یا لقمه نانی به کف آورده به غفلت بخورند. سایه سنگین ساواک و ارعاب افسران امنیتی نفس ها را بریده بود خفقان فوق تصور بود شهر، آرام و بی صدا چون گورستانی کهنه… حتی وای جغدی هم نمی آمد به گوش..
در خراب آباد شهر بی تپش وای جغدی هم نمی آمد به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان آه ها در سینه ها گم کرده راه
مرغکان سرشان به زیر بالها …(1)
آنچه او را در اواخر دهه 40 آزار داده بی تاب می کرد خبر تخلیه اجباری پی در پی روستاهای آباد و مشهور شهر بود که یکان یکان به تیول اجنبی در می آمد بیاتیان، خیر آباد، نجف آباد، شرف آباد و …. بالاخره تا 60 پارچه آبادی و حدود هشتاد هزار هکتار از زمینهای مستعد دزفول از ملکیت خرده مالکان و کشاورزان مسلمان دزفول خارج می شد و به تملک کفار حربی امریکایی و انگلیسی در می آمد.(2) سایه سنگین و صدای پای شرکت های زمین خوار و حریص آمریکایی -انگلیسی مانند “ایران کالیفرنیا” و “ایران شلکات” و “ایران امریکا” به پشت دروازه های شهر رسیده، ترس و حیرت برهمه جا سایه افکنده بود هیچکس را نای فریادی نبود
در سکوت جاودان مدفون شدست هر چه غوغا بود و قیل و قال هاست
آبها از آسیاب افتاده است دارها بر چیده خونها شسته اند
امّا در آن «ظلماتٌ بعضها فوق بعضٍ» کورسوی امیدی دیده می شد و فانوسی سو سو می زد نوجوان رشیدی به نام غلامعلی و تنی چند از جوانان شهر در مدرسه علمیه آیت الله معزی، پیرامون شیخ جوان و با فُتوّتی به نام « شیخ عبدالحسین سبحانی» حلقه زدند( انهم فِتیهٌ آمنوا بربهم)(2) آنان زنگ بیدار باش دزفول را به صدا در آورده و سپس هم قسم شدند تا رهایی دزفول از محاصره گرگان خون آشام آمریکایی از پای ننشینند. غلامعلی رشید هنوز دوران دبیرستان را به اتمام نرسانده بود که دژخیمان شاهنشاهی غُل و زنجیر بر دستان این شیر بچه زده او و چند تن از شاگردان شیخ عبدالحسین سبحانی را به جرم اعتراض به استیلای حرامیان اجنبی بر مقدرات مسلمین، به زندان انداختند. تمام همت سرهنگ افراسیابی رئیس ساواک با آن هیکل نخراشیده اش این بود که تاب آوری این بچه محصل و استادش را بشکند رشید با دست بسته و جثه لاغرش با زبان حال می گفت:
عار نبود شیر را از سلسله نیست ما را از قضای حق گِله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود بر همه زنجیر سازان میر بود
رشید بعد از 7 سال و اندی زندانی یا زندگی مخفی و تعقیب و گریز با مزدوران ساواک بالاخره شاهد پیروزی انقلابی بود که خودش می گفت «عمر ما کفاف نمی دهد پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی را ببینیم» شاید روزی که او در گوشه زندان شاه بود به خاطرش خطور نمی کرد که انقلاب اسلامی پیروز می شود و او روزی عالی ترین طراح و فرمانده عملیات نیروهای مسلح ایران و فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا خواهد شد. ولی تقدیر الهی، رشید را اندک اندک به سوی نظامی شدن سوق می داد چنانچه اولین طراحی و عملیات نظامی پارتیزانی او فتح شهربانی و ساواک دزفول بود. در شب هیجان انگیز 21 بهمن 57 دو ساعت از نیمه گذشته بود و ساعتها از مجاهدت و مبادله آتش می گذشت که ساواک و سرهنگ ستاری و رئیس شهربانی و پاسبانان خشن شاهنشاهی تسلیم اراده و ایمان رشید و همرزمانش شدند. با سقوط ساواک و شهربانی و فرا رسیدن صبح پیروزی و پایان سلطه 2500 ساله شاهنشاهی شهر غرق در شور و سرور بود ولی باز این رشید بود که در حسرت و فراق یاران شهیدش شیخ عبدالحسین سبحانی و عزیز صفری و محمد علی مومن سرشک اشک بر گونه هایش روان بود… شاید اگر سرهنگ افراسیابی و سرهنگ ستاری بعنوان ریاست ساواک دزفول می دانستند هر چه بیشتر بر رشید فشار آورند او را آب دیده تر و مصمم تر می کنند بر او کمتر ستم می نمودند و همچنین دولتمردان غربگرایی که 30 سال قوه مجریه جمهوری اسلامی را در دست داشتند اگر می دانستند عاقبت سردارانی چون رشید و سلامی و باقری و حاجی زاده و امثال اینان چنین شهادت با عزتی است شاید با صهیونیست ها در ترور شخصیت فرماندهان سپاه شریک نمی شدند. ( 21 تیر 1404 – منصور کیانی)
منبع:۱. شعر. مهدی اخوان ثالث 2. غلامرضا درکتانیان/ انقلاب اسامی در دزفول/ ص ۱۶۵ 3. آنان جوانمردانی بودند به پروردگارشان ایمان آوردند. کهف . ۱۳

سیر زندگانی سپهبد شهید سردار حاج غلامعلی رشید فرزند دزفول در یک تصویر
حجت الاسلام والمسلمین حاج منصور کیانی:
مصاف حاج غلامعلی رشید با ژنرال ماهر عبدالرشید – بخش دوم
همیشه روزهای اول مهر هیجان خاصی داشت آن سال نیز تکاپوی دانش آموزان برای حضور در مدرسه ها رنگ و بوی شهر را دگرگون کرده بود. آغاز خاطره انگیز مهر سال 50 اما حال و هوای دیگری داشت؛ ورود شتابزده پاسبانها به دبیرستان و دستگیری یکی از دانش آموزان، اوقات همه را تلخ کرده بود. چشمان نگران معلم و شاگردان؛ نوجوان دست بسته را دنبال می کرد هنوز معلم و همکلاسی های او در بهت چرائی ماجرا بودند که پاسبان “رباطی” سیلی محکمی به صورت غلامعلی نواخت و سپس سیلی های بعدی را سرهنگ افراسیابی به صورت معصومانه این نوجوان می زد. رشید هنوز نمی خواست باور کند ولی از سن 16 – 17 سالی خود را وسط معرکه مبارزه با دستگاه اطلاعاتی ستم شاهی و سرهنگ های مخوفی چون افراسیابی رئیس ساواک می دید.
اینگونه عنفوان جوانی غلامعلی طی 7 سال زندان و جنگ و گریز پیاپی گذشت ولی هزاران مقلد سلحشور و صابر پیشه ای چون رشید، انقلاب خمینی را به ساحل پیروزی رساندند و رشته هزاران ساله پادشاهی را قطع نموده و دامن پاک ایران را برای همیشه از لوث پادشاهان جائر پاک کردند. پیروزی انقلاب اسلامی رشید را نه تنها مغرور نکرد بلکه او را دلواپس و هیجانی تر کرده بود بطوری که برای پاسداری از انقلابی که تازه سر از خاک عدم برآورده بود دو سال تمام در اسلحه خانه سپاه می خوابید و به خانه نرفت تا گزندی به انقلاب نرسد. هنوز آتش درگیری گروهک های ضد انقلابی مانند مجاهدین خلق و خلق عرب زبانه می کشید که در نیمه 59 عراق جنگ گسترده ای را آغاز نمود پنج روز از جنگ نگذشته بود که عراق صد کیلومتر در عمق خاک ایران نفوذ کرده خود را به پشت رود کرخه رسانده بود. اینک دزفول،شوش و اندیمشک در معرض سقوط بودند. رشید و همسنگرانش تا به خود آمدند دیدند در میدان حریفانی چون ارتشبد ماهر عبد الرشید و سپهبد عدنان خیر الله هستند جنگ آورانی که عرب نظیرشان را کمتر سراغ داشت. جولان ارتش و برق ادوات و تسلیحات فراوان و مدرن دشمن چشمان رشید و دیگر دلیران ایران را خیره نکرد و آنان خوفی به دل راه ندادند. آنان پس از تشکیل کمربندو دژهای پدافندی در برابر لشکریان دشمن ،به سرعت برای حمله به خصم متجاوز آماده شدند. غلامعلی رشید هنوز جوانی 28 ساله بود که داوطلب طراحی گسترده ترین حمله آن زمان به نام عملیات “فتح المبین” شد؛! سپاه اسلام در نوروز سال ۶۱ توانست ارتش صدام را از ساحل کرخه تا پشت مرزهای خود عقب براند، سرعت و دقت عملیات بهت آور بود. هنوز ژنرالهای بعثی گیج و منگ سیلی فتح المبین بودند که با شنود بی سیم ها،غریو رعد آسای فرمانده قرارگاه نجف را شنیدند که می گفت: « از رشید به کلیه واحد ها… بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم یا علی بن ابی طالب و اینگونه بود که با صدای غلامعلی رشید رمز عملیات با شلیک صدها آتشبار ارتش و سپاه، جهنمی برای بعثی ها ساخت و عملیات الی بیت المقدس آغاز شد و خرمشهری که صدام با تمام استحکامات غربی و شرقی، آنرا به دژی تسخیر ناپذیر تبدیل کرده بود زیر گامهای فرماندهان مومنی چون حسن باقری و مهدی باکری و ابراهیم همت و عبدالمحمد رئوفی و صیاد شیرازی … مانند آلاچیقی از پوشال زیر پای نره فیلانی قوی بود. چیست خود آلاچُق آن تُرکُمان پیش پای نره فیلان جهان؟!
آنطرفِ میدان اما صدام بود و فرماندهانی که مانند پلنگ زخم خورده به خود می پیچیدند. ژنرال «ماهر عبد الرشید» فرمانده اساطیری عراق تمام لشکرهای عراق را برای باز پس گیری مجدد خرمشهر بسیج کرده بود. ارتش عراق که نیمی از استعدادش منهدم و ده ها هزار کشته و اسیر داده بود هرگز حریف زاهدان شب و شیران روز نشدند و پس از ۲۵ روز در گیری، ژنرال ماهر عبدالرشید و عدنان خیرالله و دیگر پهلوانان و شجعان عراق خائب و خاسر به بغداد برگشتند. جنگ با همه کرّ و فرّش به پایان رسید. ولی فرجام فرماندهان جانی و قسی القلب بعثی مایه پند و عبرت خردمندان شد؛ از عدنان خیرالله وزیر دفاع تا بسیاری از سرلشکرهای عراق به اندک بهانه ای توسط صدام اعدام شدند. تتمه فرماندهان میانی یا خلبانانی که جنایتی علیه رزمندگان ایرانی مرتکب شده بودند توسط جوخه های ترور یک به یک اعدام شدند. اما ماهر عبدالرشید که پنجه در پنجه سردار رشید گذاشته بود پس از جنگ تحمیلی از ارتش بعثی اخراج شده در حبس خانگی ماند ؛ او پس از اشغال عراق توسط امریکا به دیوانیه عراق فرار کرد ولی آمریکایی ها او را پیدا کرده به زندان ابو غریب انداختند پس از ۵ سال رها شد چون جایگاهی در عراق عرب نداشت به اقلیم کردستان پناهنده شد آنجا در نهایت غربت و ذلت سکته کرد و در بیمارستان سلیمانیه به درک واصل شد. اما سردار رشید و همرزمانش پس از به خاک انداختن حریفان بعثی عزم پیکار با آمریکا و اسرائیل کردند. ( ۶ مرداد ۱۴۰۴ – منصور کیانی)
حجت الاسلام والمسلمین حاج منصور کیانی: شهادت او عین سیاست او بود.
خاطراتی از سردار سپهبد شهید حاج غلامعلی رشید – بخش سوم و پایانی
صدام خیلی زیرکی به خرج داد و زمانی که انقلاب اسلامی هنوز در آب و گِل وجود و عدم بود و ارتش هم از سامان افتاده بود جنگی گسترده را تدارک دید و شهرهای مهمی را اشغال کرد. شورای امنیت سازمان ملل هم برای تثبیت مواضع عراقی ها 16 قطعنامه پیاپی صادر کرده و خواهان آتش بس بود. از داخل هم عده ای مرتب می گفتند مردم از جنگ خسته اند ماه اول جنگ فقط جبهه ملی و مهندس بازرگان از جنگ اظهار خستگی می کردند اما کم کم برخی از مسئولان دولتی هم اظهار عجز و بی چارگی می کردند. البته اظهار ضعف مسئولان در جبهه ها بی اثر نبود به هر حال در تابستان 67 امام خمینی بر اثر فشار مسئولان قطعنامه 598 را پذیرفت و آن را به نوشیدن جام زهر تعبیر نمود. پذیرش قطع نامه اما برای سلحشوران خط مقدم سخت و گران بود؛ سردار رشید می گوید: «پذیرش قطعنامه آنقدر برایمان سنگین و غیره منتظره بود که بنده احساسم این بود حتما امام رحلت نموده و کسی دیگری بجای امام قطعنامه را پذیرفته است». گویند امام هنگام نوشتن پیام پذیرش قطعنامه آن قدر گریه کرده بود که نامه پذیرش، از اشک های امام مچاله شده بود. راستی چرا امام آن مرد دنیا دیده، پذیرش قطعنامه را جام زهر و معامله آبرو با خدا می دانست؟ هشت سال دفاع به پایان رسیده و فرجام جنگ به سود ایران رقم خورده بود زیرا دشمن به هیچ یک از اهداف اعلامی خود نرسیده بود و در اتفاقات پس از جنگ، نه تنها فرماندهان عالی عراق و پسران صدام حذف فیزیکی شدند بلکه خود صدام نیز در سال 85 به دار مکافات آویخته شد و طومار نظام بعثی به کلی درهم پیچیده شد. پس چرا امام اینگونه متاسف بود؟ به نظر می رسد امام می دانست با خاتمه جنگ و پذیرش قطعنامه، بهترین مدیران جهادی متهم شده از چرخه مدیریت حذف خواهند شد و مدیریت آینده کشور بدست سیاستمدارانی خواهد افتاد که حاضر نیستند برای انقلاب و دین و میهن یک قاب انگشت خود را فدا کنند و اینگونه هم شد. دقیقا چند ماه بعد از رحلت امام خطیب جمعه تهران که اینک رئیس جمهور هم بود در نماز جمعه به جای توصیه به ساده زیستی، پاکی لقمه و تقوای الهی گفت:« اظهار فقر و بیچارگی کافی است این رفتار درویش مسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است زمان آن رسیده که مسئولین ما به مانور تجمّل روی آورند»¹ شگفتا مدیرانی که ریخت و پاش نکرده و ساده زیستی می کردند متهم به درویش مسلکی می شدند و کسی که افتخار می کرد که من جام زهر را به خورد امام داده ام الان با کلی منّت بر سر ملّت، دفتر کارش را از مرکز شهر به کاخ سعد آباد منتقل می کند و مدیران جهادی چون سردار رشید که 8 سال با جسم و جانشان جلوی تانک و توپ های صدام را سدّ کرده و قبل از آن، محمدرضا شاه را از کاخ بیرون انداخته بودند اینک مشاهده می کنند که اکبر شاه از دری دیگر وارد کاخ می شود و آن دولتمرد گدا منشی که دیروز برای نان و پنیر رزمنده های جنگ، بودجه نداشت امروز برای مانور تجمّل و کاخ سازی رئیس جمهور و دولتمردان کرور کرور هزینه می کند! مانور تجمل تا جایی پیش رفت که رئیس جمهوری برای یک شب خواب در مشهد باید تشک مخصوص با فلان مارک خارجی بوسیله هواپیما از تهران برایش ارسال کنند² و معاون رئیسجمهور، وزیر و شهردار هفتاد ساله تهران محض هوسرانی و تجدید فراش، زن جوان خود را در حمام با 5 گلوله می کشد تازه مورد تشویق هم حزبی های خود قرار می گیرد!³ و … مانور تجمل مانوری پر تلفات بود علاوه بر خسارتهای بی شماری که به کشور وارد کرد و باعث کاهش اعتماد مردم به مسئولان گردید، صدها مدیر و مسئول و رئیس جمهور را بی آبرو نموده یا زنده به گور کرد. از قضا مبتکر مانور تجمل خود در حین برگزاری مانور در استخر کاخ سعد آباد غرق شد. او دقیقا طوری که می اندیشید و می زیست مُرد. دیگر رؤسای جمهور و مدیران غربگرا هم عین سیاست خود خواهند مُرد همانطور که سرداران سعادتمند امت همچون غلامعلی رشید و سلامی و سلیمانی و باقری و حاجی زاده و نصیرباغبان آن گونه که می اندیشیدند و می زیستند جان دادند آنان چون شهید گونه زندگی کرده و شهیدانه می اندیشدند به فوز شهادت رسیدند و غلامعلی رشید طی 50 سال اندک اندک نحوه رفتن خود را انتخاب کرد او نه بدست شاه و صدام و داعش بدست اسرائیل آنهم نه در میدان بلکه با ترور ناجوانمردانه بشهادت رسید. خوب مُردن هم همت عالی می خواهد. شهادت رشید تصدیق سیاست 50 ساله او بود. بله مرگ ما نیز عین سیاست و اندیشه ما خواهد بود چون … مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست … این قول صادق مصدق است که فرمود «کما تعیشون تموتون» همانگونه که زندگی کنید می میرید. والسلام ۱۵ مرداد ۴۰
۱.خبرگزاری تسنیم. ۲۱ دی ۱۳۹۴ – ۲. تابناک. ۲۲ / ۱۰/ ۱۴۰۲ – ۳. مشرق نیوز. ۱۰ خرداد ۹۸
*****************************************************
پیام دکتر خسروپناه دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی
در رابطه با شهادت سپهبد شهید دکتر غلامعلی رشید
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
با دلی آکنده از تأثر، شهادت پرافتخار سردار رشید اسلام، فرمانده اندیشمند و استراتژیست بزرگ دفاع مقدس، سپهبد شهید دکتر غلامعلی رشید و فرزند برومند و روحانی ایشان حجت الاسلام امین عباس رشید را به رهبر انقلاب، مردم ایران اسلامی، همرزمان دوران دفاع مقدس و مدافعان حرم، خانواده معزز ایشان، به ویژه مردم قهرمان دزفول تبریک و تسلیت عرض میکنم. این فرمانده شهید، نه فقط در میدانهای نبرد، که در سنگر اندیشه، تحلیل راهبردی و تربیت رزمندگان مؤمن و کارآمد در سه نسل پی در پی توفیقات فراوان داشت. این شهید عزیز از چهرههای بیبدیل و کمنظیر و قهرمان ملی جمهوری اسلامی ایران بود. صلابت، ایمان، هوشمندی، اقتدار، اندیشه ورزی، حکمت گرایی، ولایت مداری و نگاه عمیق راهبردی، از ایشان چهرهای ساخت که نه تنها در دوران دفاع مقدس، بلکه در همه مراحل خطیر پس از آن نیز مأمن تدبیر، هدایت و الهامبخش نیروهای وفادار به انقلاب و ولایت بود. شهادت ایشان در حال عبادت خدای متعال بههمراه فرزند عزیزشان، صحنهای دیگر از مظلومیت و عظمت خانوادههای مجاهد و ولایتمدار است که وفاداری خود را نه تنها با کلمات، بلکه با خون عزیزترینشان امضا کردهاند. این فاجعه تلخ، اگرچه داغی سنگین بر جان دوستان و یارانش نهاد، اما چونان مشعل فروزانی، راه مقاومت و بیداری را در دل ملتها روشنتر خواهد کرد. انتشار نگاشته های تحلیلی و حکیمانه این قهرمان ملی در خصوص دفاع مقدس می تواند در تدوین الگوی حکمرانی مردمی دفاعی کشور راه گشا باشد. این کمترین همیشه در جلسات عمومی و خصوصی از این مجاهد فکور و حکیم و سرافراز ایران اسلامی بهره راهبردی و حکمرانی برده است. بیتردید، پاداش این ایثار بزرگ، جز قرب الهی و رضوان ربّ العالمین نیست. از درگاه خداوند متعال برای آن دو شهید سرافراز، علو درجات، و برای بازماندگان و دلدادگان، صبر جمیل و اجر جزیل مسألت میکنم. حضور مردم قهرمان کشور در تشییع پیکر عزیزانمان، بیعت مجدد با شهیدان مخلص الهی است. راهشان پررهرو و یادشان جاودان باد. الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ
عبدالحسین خسروپناه دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی 5 تیرماه ۱۴۰۴
*************************************************
خاطراتی از سپهبد شهید دکتر حاج غلامعلی رشید
روایت همسر سردار شهید غلامعلی رشید سرکار حاجیه خانم سارا ترابی کیا
از ۵۰ سال سادهزیستی و مجاهدت
در مصاحبه با خبرنگار رسانه روناش – میلاد گلداری
شهادت فخر است برای هر مجاهدی و بهترین افتخار برای ایشان همین شهادت بود. سردار رشید از ۱۷ سالگی زندان بود. زمانی که برای دیپلم شروع کرد به زندان افتاد، ۹ ماه زندان بود و بعد برای اخذ مدرک دیپلم اقدام کرد که مجدداً و دوباره به زندان افتاد و نهایتاً محکوم به اعدام شد. امکان داشت همان موقع شهید شود. خدا او را نگه داشت که بیش از ۵۰ و چند سال مجاهدت کند و بعد تاج افتخار شهادت را بعد از ۷۰ سالگی روی سر بگذارد. حیف بود با وجود مجاهدتهایش در رختخواب از دنیا برود. با این شکلی که رفت، نتیجه همه مجاهدتهایش را گرفت. ایشان واقعاً مظلوم بود. چه در زندگی شخصی و چه در محل کار بسیار باهوش بود. در کار خودش و در هر رشتهای واقعاً نخبه بود و فکر کنم فقط حضرت آقاست که میداند سردار رشید واقعاً که بود. من آرزو داشتم اگر یک اتفاقی برایشان افتاد، دستنوشتههایش باقی بماند. بیش از ۶ هزار جلد کتاب داشتند. بیش از دهها کارتن دست نوشته و با کمال تأسف، اراده الهی بود که هیچ چیز از ایشان باقی نمانده است. سردار رشید زهد خاصی داشت و در۴۰ و چند سال زندگیمان یک تومان هم در جیبش پیدا نمیکردید؛ به علت عدم وابستگی که داشت، اصلاً نمیدانست حقوقش چقدر است. و اما آقا امین عباس تصویر حاج آقا در آیینه بود. امینعباس شاید حالت اغراق شده پدر بود. او نیز مثل پدرش زاهدانه زندگی کرد. تنها دو دست عبا داشت. یک عمامه خریده بود که پدرش به او گفت خیلی بزرگ است و نصفش کرد و شدند دو تا و در نهایت هم هیچچیز از او باقی نمانده است.
*******************************************************
سردار حاج محمدعلی صبور می گوید که خانم ترابی کیا همسر سردار رشید برایش نقل کرده است که:
یکروز سردار رشید بعد از نماز صبح گفت که دیشب خواب دیدم در شهیدآباد دزفول هستم و سیف الله(صبور) و علیمحمد رشیدالماسی را دیدم میدانستم که هر دوی اینها شهیدشده اند بلافاصله موقع نماز بود و من به این دو شهیدگفتم که یکی از شما امام جماعت بشود تا نماز جماعت بخوانیم آنها گفتند شما فرمانده ما هستید و باید شما امام جماعت ما بشوید و من به آنها گفتم شما شهید هستید و من باید به شما اقتدا کنم ولی این شهیدان بزرگوارقبول نکردند و مرا جلو گذاشتند. همسر سرادر رشید در ادامه گفتند: من به سردار رشید گفتم که خدا را شکر که مورد تایید شهدا هستید.
**********************************************
آیت الله احمد عابدی نماینده امام خمینی در لشکر ۷ ولیعصر(عج) در دوران دفاع مقدس:
سردار رشید، نابغه نظامی از نسل بیپایانِ عاشورا
شهید رشید به نماز اول وقت اهمیت عجیبی میداد. در هر شرایطی، نماز اول وقت برایش در اولویت بود. نسبت به زیارت اهلبیت علیهالسلام نیز عشق و ارادت خاصی داشت و همواره در مراسم زیارتی با خلوص حاضر میشد. یکی دیگر از ویژگیهای برجسته شهید رشید، رسیدگی بیمنت به مستضعفان بود. گاه پیش میآمد که ۱۰۰ تا ۲۰۰ کارت بانکی به من میداد تا بین طلبههای مستمند و خانوادههای نیازمند توزیع کنم. حمایت از نیازمندان برایش یک تکلیف بود. در نماز جماعتها شرکت فعال داشت و اگر سخنرانی علمی و عالمانهای انجام میشد، با دقت فراوان گوش میداد. گاهی دهها صفحه از یک سخنرانی یادداشت برداری میکرد. اهل مطالعه، تأمل و استفاده جدی از معارف بود. سردار رشید بسیار خوشرو بود؛ هیچگاه نشده بود که قبل از سلام، لبخند بر لب نداشته باشد. برخوردش با دیگران پُر از احترام، محبت و تواضع بود اما وقتی پای کار میرسید با صلابت، دقیق و مسئولیتپذیر بود. سپهبد شهید غلامعلی رشید، استراتژیست بزرگ نظامی، از چهرههای برجسته دفاع مقدس و از ذخایر ارزشی نظام اسلامی بود که سلوک فردیاش، در کنار مجاهدتهای علمی و نظامیاش، تصویری ماندگار از یک انسان تراز انقلاب اسلامی ارائه میدهد. سپهبد شهید غلامعلی رشید، مجاهدی بود سترگ که جغرافیای نبرد را با قطبنمای ایمان میپیمود و راه را از میان مه توطئهها به روشنی میگشود. او هم نابغه نظامی بود و هم سالک وادی حضور؛ مردی از نسلِ بی پایان عاشورا …
منبع: خبرنگار رسانه روناش(میلاد گلداری)
*********************************************************
شهرهای موشکی از ایده تا ساخت!
میل به گمنامی آقای رشید، تواضع و فروتنی آقای رشید واقعی بود. ببین الان بعضی از دوستانی که تو دفتر آقای رشید در تهران بودند الان اینجا حاضرند یکی از همین آقایان به من گفت نه الان ها بلکه چند ماه قبل گفت: این شهرهای موشکی که الآن تلویزیون نشون میده، شهرهای زیرزمینی موشکی، بعضی فرودگاههایی که هواپیما میره زیر زمین تو فرودگاه بعضی اینا طراحی و ساخت و تمام هزینه اش مال آقای رشیده تمام پول این رو آقای رشید داده طراحی رو خودش انجام داده و این کار رو کرد بعد که کامل ساخته شد، سردار رشید به سردار باقری گفت: شما باید بری افتتاحش کنی! هر چی آقای باقری گفته بود که بابا این رو شما ساختید زحمتش رو شما کشیدی باید به نام شما تمام بشه به هیچ عنوان نپذیرفت و اجبار کرد شهید باقری رو که شما باید بری افتتاح کنی به نام شما تمام بشه بسیاری از این افتخاراتی که توی این مملکت رقم خورد اینا زحمات و کارهای جناب آقای رشیده اما دوست داشت در گمنامی زندگی بکنه دوست داشت که شناخته شده نباشد کمتر جلوی تلویزیون می اومد کمتر سخنرانی می کرد.
***********************************************
سردار رشید و ما ادراک ما رشید
گرچه همه فرماندهان عزیزی که در حملات جنایتکارانه اسرائیل به شهادت رسیدند، بسیار اررشمند بودند و شأن والایی داشتند، اما شاید بتوان گفت که پیشکسوت ترین و با تجربه ترین فرماندهی که در جریان جنگ ۱۲ روز توسط اسرائیل ترور شد و به شهادت رسید، سردار غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء بوده است. او را بیش از ۴۴ سال است که از نزدیک می شناسم. فرماندهی بود جدی، فهیم، استراتژیست، عملیاتی، تحلیل گر و با ادراکی درست از جنگ و الزامات و پیامدهای آن. در عین حال او فردی آزاداندیش و مومن و پر تلاش بود که از جوانی تا پایان عمر ۷۲ ساله اش، لباس جهاد و دفاع از انقلاب اسلامی و ایران را از تن در نیاورد. او در جوانی از طرفداران امام خمینی بود و تنها خط مشی ایشان را در مبارزه علیه نظام استبدادی شاهنشاهی دنبال می کرد. قبل از این که صدام به ایران حمله کند، او تلاش زیادی را برای سازماندهی پاسداران دزفول در دفاع از مرزهای خوزستان انجام داد. اما وی که از دوستان و همرزمان شهید حسن باقری بود، از روز اول شروع جنگ صدام با ایران تا روز پایان جنگ تبدیل به یکی از فرماندهان اصلی طرحریزی عملیات های مهم برای بیرون راندن ارتش متجاوز از خاک ایران شد. در اتاق فرماندهی عملیات، او براحتی وضعیت آرایش و استعداد دشمن و خودی را ترسیم می کرد و دقت زیادی در نشان دادن واقعیت های میدانی و استراتژیک داشت. امروز که در مراسم تشییع حزن انگیز وی و پسر جوانش عباس و سایر شهدا شرکت کردم، آقای حسن دُری می گفت که رشید در عنفوان جوانی دوست داشت تا یک نقاش شود. شاید به همین دلیل بود که نقشه ها را بر روی کالک های عملیاتی خیلی خوب می کشید و همیشه قلم و ماژیک به دست بود. او از معدود فرماندهان باقیمانده از نسل فرماندهان ارشد دوره دفاع مقدس بود که همچون سردار محمد باقری مسئولیت مهم نظامی داشت. رشید درک درستی از وضعیت دشمن و از توان خودی داشت و فرماندهان قدیمی ارتش هم به فهم و درک و تسلط نظامی وی اذعان داشتند. سردار رشید همواره به دنبال ایجاد توازن در معادلات قدرت در صحنه جنگ بود. در سال های اخیر هم او برای ایجاد قدرت بازدارندگی در ایران تلاش زیادی کرد. او هیچگاه از جنگ استقبال نمی کرد ولی بر این باور بود که اگر دشمن، قدرت ایران را در حوزه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و نظامی ضعیف ببیند به جنگ روی خواهد آورد. او از معدود فرماندهانی بود که در تمام ایام جنگ تحمیلی صدام و پس از آن، تمام بحث های جلسات عملیاتی و نیز وقایع مهم را در دفاترش می نوشت و الان باید صدها دفتر یادداشت از او به یادگار مانده باشد که امیدوارم تدوین و منتشر شود. راوی: حسین علایی از فرماندهان دوران دفاع مقدس
*********************************************
رشید، ای سید شهیدان دزفول و خوزستان
هنوز طنین صدایت در شب عملیات طریقالقدس و فتح بستان در گوش من است،که با گفتن «یا حسین»، فرماندهی اسم رمز عملیات را در بیسیمها اعلام کردی و بستان آزاد شد. به یاد دارم هنوز، جزایر مجنون در عملیات خیبر تثبیت نشده بود که تو را در جزیره مجنون جنوبی دیدم که پیاده راه میرفتی و چون قصد داشتی بر خطوط درگیری با دشمن از نزدیک نظاره تا عملیات را بهتر اداره کنی، شاهد بودم به دلیل بیامکاناتی، سوار بر کامیون شدی و شجاعانه بهسمت خطوط درگیر رفتی و من، متعجب از اینهمه شهامت… *غلامعلی جان* قربان آن صورت نورانی و نگاه نافذ و چشمان جذاب و سکوت و فروتنی و اخلاص و متانت و هیبت و وقارت بروم … شهادت، حق تو بود و حیف بود در بستر بیماری بمیری. مزد و پاداش نزدیک به نیمقرن مجاهدات خالصانه تو مگر جز شهادت بود و هست؟ این نوشته، اندک ادای دینی به توست، ای سردار سرافراز اسلام و ایران،
*رشید شهید* ای عبد مؤمنِ بحق پیوسته … شُربِ شَرابِ وصْل، گوارای وجودت باد. داغدارت، غلامعلی رجائی
**********************************************************
«رشید روایت خون و ایستادگی»
دزفول…
شهری که از دیرباز، صدای مقاومت در کوچههایش پیچیده است؛
شهری که دیوارهای آجریاش باران گلولهها را چشیدهاند،
و خاکش، عطر خون و ایثار را به جان سپرده است.
در دل این خاک،
رشید زاده شد.
نه چونان فرماندهای بر اسب غرور،
که چون درختی ریشهدوانده در زمین سخت جنوب،
با شاخههایی رو به آسمانی که همیشه پرستاره نبود.
کودکیاش در کوچههای تنگ دزفول گذشت،
زیر سایهی کُنار و سقفهای شکسته از یادگار طوفانها.
صدای اذان، صدای آژیر، صدای باران خمپارهها،
همه آمیخته بود با لالاییهای مادرانهی خاک.
رشید، نامی نبود بر سنگهای رسمی،
که رد پایی بود در دلها؛
در نگاهی که شبهای بیچراغ را تاب میآورد،
و در گامی که در دل خاکریز، از هراس عبور میکرد.
او جنگ را، جدال تنها نمیدانست.
برای رشید، جنگ میدان آزمون جان بود؛
آزمون نوری که باید از دل تاریکی بگذرد،
تا حقیقت خود را بیابد.
وقتی باران تیر میبارید،
او فانوسی بود که شعلهاش از ایمان بود، نه از آتش.
وقتی دلها از تردید میلرزیدند،
صدایش آرام میگفت:
«بایستید، این خاک خانهی ماست.»
دزفول، فرزند خود را به آغوش گرفت؛
فرزندی که صدای خاموش مقاومت را پژواک بخشید.
او نه تنها پاسدار مرزها،
که نگهبان کرامتی بود که در رگهای این خاک میدوید.
رشید رفت،
اما سایهاش هنوز در کوچههاست؛
در نسیمی که خاک خانه را میجنباند،
بیآنکه خاکستر شود.
امروز، در دزفول اگر خوب گوش بسپاری،
صدای گامهای او را میشنوی؛
گامی که نسلهای بعد را به ایستادگی فرا میخواند.
او به ما آموخت:
مقاومت، تنها جنگیدن نیست.
زیستن است، با عشقی به حق.
با دلی آرام در میانهی طوفان.
با گامی استوار بر خاکی که به امانت به ما سپردهاند.
شهادت برای رشید پایان نبود؛
دریچهای بود
به سوی دریایی بیکران،
که موجهایش، آرامش و ابدیت را در خود دارد.
و ما،
هنوز از او میآموزیم.
که پایداری، راز ایستادن است در برابر تاریکی.
که هر قطره خون، سخنی است از سر آزادگی.
که هر نگاه، پیمانی است با تاریخ.
دزفول،
هنوز و تا همیشه بوی رشید میدهد و خواهد داد؛
در خاکریزش، در سنگرهای خاموش،
در چشمهای جوانانی که چراغ امید را روشن نگاه داشتهاند.
و راهی که او گشود،
راهی است که نسلهای آینده با افتخار در آن قدم میگذارند،
تا نور را،
تا ایمان را،
تا حقیقت را،
زنده نگه دارند. بابک پورمیرزا
مزار شهیدان رشید در جوار ضریح آقا سبزقبا دزفول
(سردار غلامعلی رشید و فرزندش حجت الاسلام امین عیاس رشید)
اشعاری در رابطه با شهادت سپهبد شهید دکتر حاج غلامعلی رشید
نخل رشید باغ ایران(سپهبد شهید حاج غلامعلی رشید)
سردار رشید آسمانی دلداده ی آخرالزمانی
تکرار سرود قهرمانی تصویر حزین مهربانی
منظومه ی شهر باستانی تفسیر نمونه ی جوانی
ای شاهد شهر لن ترانی وی اسوه ی ناب پهلوانی
ای پرچم عزت و رشادت محراب تو در یم شهادت
در قامت حق رشید بودی ای رایت سرخ سربداران
ای نخل رشید باغ ایران فرزند غیور شهر ایمان
دزفول ز غمت گرفته ماتم ای رفته به حلقه ی شهیدان
ای سرو و شکوه قهرمانها سردار سپاه سبز قرآن
اسطوره ی شهر ما کجایی در بزم و حضور جان حانان
خون شد دل ما رشید رهبر ای نور دو دیده ، عشق یاران
در ظلمت شب ، مثال خورشید شد قامت تو ستاره باران
از خون تو ، چشمه ها خروشید در بستر سرخ نوبهاران
مائیم و تو ای شکوه رفتن سردار یگانه ی جماران
ای پرچم عشق و سرفرازی بگرفته سرت ، علی به دامان
همسنگر قاسم و سلامی رفتی به دیار حق ، شتابان
گنجینه ی رزم لشکر حق قربان تو میکنم سر و جان
مسکین بفدای یک نگاهت در سنگر حق ، تویی نگهبان
(شاعر: عبدالحسین مستکین)
**************************************************
نخل سبز آسمانی(سپهبد شهید دکتر حاج غلامعلی رشید)
سلام ای قامت رعنا که مثل ماه تابانی
رشیدی به چه زیبایی ، تو مثل جان وجانانی
سلام ای نخل سبز آسمانی ، سرو بی همتا
تویی جاری به رگهای زمان ، سیل خروشانی
به روی شانه های حق ، بسوی آستان سبز
سبکبال همچو پروانه ، بروی موج دستانی
ترا تشییع میکردم مثال قطره در دریا
پر از شو و شعور از تو ، که تو سیل خروشانی
پر از شوق شهادت ، روح ناآرام تو چون موج
تو مشق دفتر عشقی ، کلاس درس قرآنی
شکوه رفتنت را یاد قاسم بازخوانی کرد
سرت یاد خدا بود و دلت پیش سلیمانی
تویی الگوی آزادی ، نماد عزت و ایمان
تویی اسطوره ی ایران ، یل پیروز میدانی
کنار سیدِ سبزِقبا ، کاشانه بگرفتی
حریم عشق کامل شد ، تو با آن مرد نورانی
پر از درد و پریشانی ، دل مسکین چه میگرید
دو دیده کاسه ی خون شد ز هجرت ، مرد بارانی
(شاعر: عبدالحسین مستکین)
********************************************************
تقدیم به همه شهیدان بالاخص سردار شهید حاج غلامعلی رشید
(شاعر: نادر وحیدنیا )
شهادت گنج پنهان الهی است شهادت رستن از بند و رهایی است
شهادت خون جاري در رگِ دين تجلّيگاه انوار الهي است
شهادت معنی پیروزی خون علیه لشکر و تیغ سیاهی است
شهادت سرّ بر پاییی دین است شهادت رمز و رازی آسمانی است
شهادت لاله اي در دشت عشق است گذرگاهي عجيب و نينوايي است
شهادت راه پیوستن به معشوق رسیدن جانب قرب خدایی است
شهادت آسمان نيكبختي عروجي، عارفانه ، ماورايي است
شهادت دست از دنیا کشیدن جدا گشتن ز هر نوعی جدایی است
شهادت نامه اي از كوي يار است نسيمي دلنشين از آشنايي است
شهادت اقتدایی بر حسین است شهادت مقصدی کرب و بلایی است
اسامی 9 شهید پرافتخار و سرافراز شهرستان دزفول قهرمان

شهدای اقتدار دزفولی، طی حملات متجاوزانه رژیم جنایتکار صهیونی
از جمعه 23 خرداد تا دوشنبه 3 تیر 1404
۱ – سردار سپهبد پاسدار شهید غلامعلی رشید
۲ – سردار سرلشکر پاسدار شهید محمدرضا نصیرباغبان(محسن باقری)
۳ – سرهنگ پاسدار شهید محمد روشندل
۴ – سرهنگ دوم پاسدار شهید مهدی حسینوند
۵ – سرهنگ دوم پاسدار شهید علی حیدری
۶ – سروان پاسدار شهید مصطفی خزاعی
۷ – ستوان سوم شهید مصطفی سوباط
۸ – سرباز شهید مهدی صفدری
9 – حجتالاسلام شهید دکتر امین عباس رشید

