روضه خانگی حاج عبدالنبی دیبائی با قدمتی 200 ساله در دزفول
سایت چمدان آبی: روضه های خانگی امام حسین(ع) بصورت سالیانه، موسمی، دهه ای، خمسه ای، سه و یک روزه در دیار دارالمؤمنین دزفول که معروف به حسینیه است از قدیم الایام برپا و منعقد بوده است. یکی از خانه ها و منازلی که در آنها روضه خانگی در تمام سال برقرار بوده و هنوز هم برگزار می گردد، منزل و بیت حاج عبدالنبی دیبائی می باشد. این روضه در تمام سال شبهای جمعه و در دهه دوم محرم و دهه سوم ماه رجب برگزار می شود و همچنین این روضه در دهه سوم ماه محرم در منزل حاج ابراهیم دیبائی و در دهه سوم و آخر ماه صفر در منزل حاج مرتضی دیبائی برگزار می گردد. حاج عبدالنبی دیبائی می گوید: پدر بزرگم(حاج ملا حسین) می گفت: که این روضه را از زمان پدر بزرگش به یادگار و نسل به نسل و هر ساله برگزار و منعقد کرده است.
کلیپی کوتاه از روضه ای خانگی در دزفول

روضه خانگی عزای امام حسین(ع) در منزل حاج عبدالنبی دیبائی، قدمتی بیش از 200 ساله در دزفول دارد.
(تاریخ این مکتوبه: محرم سال 1447 مصادف با تیرماه 1404 می باشد.)
بانیان روضه امام حسین(ع)

حاج ملا حسین دیبائی

حاج حسن دیبائی

حاج عبدالنبی دیبائی

بانیان روضه امام حسین(ع) در بیت حاج عبدالنبی دیبائی:
* حاج ملا حسین دیبائی(حدود سال ۱۲۷۴ – ۱۳۴۴ مدفون در وادی السلام شهر نجف اشرف در کشور عراق)
* حاج حسن دیبائی – نام پدر: حسین(1296 – 1368 مدفون در قبرستان محمد بن جعفر(ع) 10 کیلومتری دزفول)
* حاج عبدالنبی دیبائی – نام پدر: حسن(متولد: 6 بهمن 1315)
* حاج غلامرضا دیبائی – نام پدر: عبدالنبی(متولد: 5 شهریور 1360)

واعظان و منبری های روضه خانگی حاج عبدالنبی دیبائی:
* حاج ملا احمد انصاری
* سیدعبدالجواد الیاسی
* ملا حسین بادمی
* ملا علیمحمد بنگلی
* ملا محمد بهرامی
* آمیرزا بیگدلی و شیخ مرتضی بیگدلی
* ملا یعقوب تدین نژاد و پسرانش حاج ملا محمدجواد تدین نژاد و حاج محمدکاظم تدین نژاد
* سید جواد معروف به سید شتر
* سیداحمد حکمی(حکیم زاده یا حکیمی) و پسرش سیدمحمدباقر حکمی
* ملا احمد و ملا محمدعلی و ملا محمدی خادم رسول
* سیدحسین خمس جدی
* ملا کاظم ذبیحی
* سیدمحمدتقی و سیدرشید رضوی
* حاج سیدعبدالمحمد رودبندی
* ملا محمد روضه خوان
* شیخ محمدجواد زرگر وفا
* حاج هادی زورقی
* حاج سیدتاج الدین ساکبی
* شیخ نورالدین عاملی
* سید اسدالله علوی – سید مصطفی علوی و سید علی علوی
* سیداحمد غفاری
* سیدحسین فارغ و پسرش حاج سیدمصطفی فارغ
* سیدمحمدتقی فصیح زاده(فصیحی دزفولی) – سیدرضا فصیح زاده
* شیخ احمد فیض الاسلام
* ملا عبدالحسین گلاب و ملا احمد گلاب
* سید تاج الدین محدث
* ملا مخمل صباغ پدر ملا محمدحسن صباغ
* حاج ملا عباس مخبردزفولی
* حاج سیدمحمدتقی و حاج سیدمحمدعلی مصطفوی
* سیداسماعیل موسوی فرد
مداحان و دعاخوانان روضه خانگی حاج عبدالنبی دیبائی:
محمد الیاسی – … انصاری – احمد پاینده پور- سید ابوالفضل پژوهیده – حاج رضا پوررکنی – حاج ابوالقاسم تاج و پسرش کربلایی مسعود تاج – احمد حاجی طالب – حاج مهدی حاجی طالب – هادی حاجی طالب – حاج غلاملی خاشع – حاج محمدحسین درچین – غلامرضا دیبائی – سیدمبین رضازاده – حاج سیدمهدی رضوی – حاج میرزاعلی روحانی مهر – صادق روغنی – … منسوجیان و پسران
خادمان روضه امام حسین(ع)

خادمان جوان روضه از راست به چپ: عباس مجد – سید ابوالفضل پژوهیده و امیرحسین غائب پناه
خادمان روضه امام حسین(ع) در بیت حاج عبدالنبی دیبائی:
* حاج کاظم دیبائی – حاج عباس دیبائی – حاج ابراهیم دیبائی – حاج مرتضی دیبائی – حاج مصطفی دیبائی – مشهدی محمدرضا یادیان – غلامعلی چشمه گرم”شربتی”(مسئول چای روضه امام حسین ع)
* حاج غلامرضا دیبائی – حاج منصور مجد – عباس مجد – حاج محمدعلی ابراهیمی – محمدجواد ابراهیمی – سید رحمن پژوهیده – سید محمدحسن و سید ابوالفضل پژوهیده – عبدالحسین حاجی شاه – مهدی غائب پناه – امیرحسین غائب پناه – محمد آقائی
* و خانواده محترم دیبائی شامل: حاجیه خانم یادیان – دختران حاجی و عروس حاجی(حاجیه خانم دُرچین) و نوه های حاج عبدالنبی دیبائی
***********************************************
معروفیت حاج ملا سیدحسین فارغ دزفولی به نقل از: حاج عبدالنبی دیبایی فرزند حاج حسن
والد بزرگوار بنده(حاج عبدالنبی دیبایی) یعنی حاج حسن دیبائی می گوید: در تهران که برای خرید پارچه می رفتم با شخصی آشنا شدم که سرگذشت کاری خود را اینگونه بیان می کرد حاج حسن به اتفاق برادرش به تهران آمده بودند وی در پیاده رو یکی از خیابان های شهر دکه سیگار فروشی گذاشت و مشغول به کار شد بعد از مدتی دکه را وسعت داد سپس در آن حوالی یک مغازه کوچک خرید و آن را برای پارچه فروشی آماده کرد و مدتی مشغول فروش بود که تعدادی از روسیه برای پیدا کردن نماینده ای در ایران آمدند و دست بر قضا مستقیما پیش ایشان آمده بودند و به ایشان پیشنهاد گرفتن امتیاز نمایندگی روسیه در ایران را دادند بعد از گرفتن این امتیاز کار وی رونق گرفت و ایشان به یکی از تجار بزرگ پارچه در ایران تبدیل گردید و از آنجایی که پدر و عموی پدرم قرابت و نزدیکی زیادی با حاج حسن داشتند و هر از چند گاهی برای خرید پارچه درب مغازه ایشان می رفتند و ساعتها با ایشان اختلاط می کردند در این سفر که پیش حاجی رفتند حاج حسن ایشان را برای روضه دعوت کرد در همین حال که گرم صحبت با وی بودیم حاج ملا سیدحسین فارغ از راه گذشت و با دیدن ما داخل مغازه بسیار خوشحال شد و پیش ما آمد بعد از مصافحه و احوالپرسی به او گفتم امشب کجا هستید آیا روضه می آیید گفت: کجا ؟ گفتم: منزل آقای اتفاق، ساعت هشت شب به همراه آقای فارغ به روضه رفتیم تازه روضه شروع شده بود و با توجه به اینکه حاج حسن یکی از تجار تهران بود تقریبا مستمعین خاصی داشت همه یا از مسئولین کشوری و یا از تجار بازار بودند بعد از گذشت چند دقیقه یک نفر از خدمه ی حاجی نزد ما آمد و از حاج ملا سیدحسین فارغ خواست تا به منبر برود آقای فارغ از وی پرسید منبری های حاجی چه کسانی هستند. گفت: آقایان محمدتقی فلسفی و حسنعلی راشد سپس از او پرسید من چقدر زمان برای منبر دارم. گفت: حاجی بیست دقیقه برای شما در نظر گرفته شده است. آقای فارغ گفت: من فکر کردم شاید یک ساعت نه، چهل و پنج دقیقه یرای من وقت باشد ولی حالا، نه حرف من و نه حرف حاجی من نیم ساعت منبر می روم سپس به منبر رفت و شروع کرد به سخنرانی در آن روز حاج ملا سیدحسین روضه ای خواند که من تا آن روز این مطالب را از کسی نشنیده بودم در لابلا و اواسط منبر و سخنرانی، آقای فلسفی وارد شد و در بین مردم نشست بعد از گذشت ۱۰ دقیقه آقای راشد هم آمد و ایشان هم نشست هر دو روحانی برجسته تهران پای منبر نشسته و به سخنان آقای فارغ گوش می دادند دیگر زمان وی به پایان رسیده بود شروع کرد مرثیه خوانی به طوری مرثیه و ذکر مصیبت خواند که تعدادی از مردم منقلب و بیهوش شده و از مجلس بیرون برده شدند بعد از مرثیه خوانی هم دستها را بلند کرد و دعا نمود البته ابتدا دولت را بابت وامی که از انگلیس گرفته بود مورد خطاب قرار داد و گفت: جمعیت ما طبق آخرین سرشماری که اخیرا انجام شده بیست میلیون نفر است و طبق حساب من با گرفتن این وام به هر نفر ۹ هزار تومان می رسد خاک بر سر حاکمی که مردمش را با نه هزار تومان بفروشد در این لحظه همه گردنها کشیده شد و با نگاه خاص به آقای فارغ نگاه می کردند ما هم حسابی ترس و واهمه داشتیم که الان بعد از منبر حتما ایشان را دستگیر خواهند کرد حاج ملا سیدحسین فارغ وقتی این نگاه ها را دید سرِ سخن را نرم تر کرد و قضیه را جمع نمود و از منبر پایین آمد و با آقایان فلسفی و راشد مصافحه کرده و آمد و کنار ما نشست خادم از هر دو روحانی خواست که به منبر بروند و ایشان خودداری و اجتناب کردند و چای به مجلس آوردند و روضه تمام شد و ما خواستیم به همراه حاج ملا سیدحسین از منزل حاج حسن خارج شویم که ایشان جلوی آقای فارغ را گرفتند و گفتند ما سه شب دیگر روضه داریم خواهشا تشریف بیاورید که حاج ملا سیدحسین گفتند: نه منزل خار زرد فردا معلوم نیست کجاست. هنوز چند قدمی از منزل دور نشده بودیم که خادم وی دوان دوان به سمت آقای فارغ آمد و پاکتی را به ایشان داد که 400 تومان داخل آن بود. من به ایشان گفتم: خدا را شکر نان امروز هم در آمد اگر حاج ملا سیدحسین فارغ همراه ما نبود خبری هم از پول نبود، حالا باید پولها را تقسیم کنی ایشان گفت: تمامش را ببرید مگر من در فکر این پولها هستم.
حاج سیّد حسین فارغ
حاج سیّد حسین فارغ فرزند سیّد مهدی، متولد 1260 هجری شمسی، ایشان از روحانیان عالیقدر و وعاظ درجه یک دزفول بود. مقدمات را در دزفول آموخت و برای تحصیلات عالیه راهی نجف شد و از علمای این شهر بهره مند گردید. در ادبیات فارسی و عربی و نجوم و انساب تبحر داشت. ایشان در شناخت روایات درست بسیار متبحر بود و مقام فضل ایشان بحدّی بود که مرحوم آقای راشد در برابر ایشان زانو می زد و مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رسماً نزد ایشان تشریف می آورد و از ایشان دعوت می کرد که دهۀ آخر ماه صفر را در بروجرد برایش منبر رود. وفات ایشان در سال 1338 هجری شمسی اتفاق افتاد.
*******************************************
حکایتی از حاج عبدالنبی دیبایی در خصوص یکی از روحانیون دزفول
بنام ملا مخمل و چگونگی معروف شدنش از زبان پسرش
یک روز ملا مخمل در خانه اش نشسته بود که همسرش به ایشان گفت: در منزل چیزی برای خوردن نداریم ملا هم گفت: باشد، بروم پیش اینهایی که در طول سال برایشان روضه خوانده ام ببینم آیا هدیه ای می دهند تا بتوانم برایتان خرید کنم. (زمان قدیم در دزفول رسم بر این بود که افرادی که روضه سالانه داشتند آخر سال قبل از محرم حق الزحمه روحانی ها و مداحان را پرداخت می کردند.) ملا رفت پیش کسانی که برای آنها منبر رفته بود اما کسی به او چیزی نداد و دست خالی به خانه برگشت و مدام داشت با خود فکر می کرد که من در سال برای دستگاه اهل بیت منبر رفته و سخنرانی می کنم ولی همیشه دستم خالی است و خانواده ام دچار مشکل هستند که ناگهان پسرش صدا زد پدر درب خانه شما را می خواهند از او سوال کرد کیست؟ پسر جواب داد: یک سرباز است می گوید با شما کار دارد ملا پیش خود گفت یعنی چه، چه شده است حتما کسی رفته و در خصوص من چیزی گفته که آمده اند دنبالم به اهل خانه گفت من می روم ولی آمدنم دست خداست.(در زمان قدیم مردم از رفتگرها حساب می بردند چه برسد به سرباز و مامور دولت در اصل می ترسیدند.) ملا به همراه سرباز رفت، تا بعد از گذشتن از پل به چادر بزرگی که در آن شاهزاده ای به همراه قشون خود اتراق کرده بود رسید سرباز ملا را به درون چادر راهنمایی کرد، در چادر تعدادی آدم نشسته بودند او هم کناری نشست شاهزداه مشغول صحبت با بعضی از آنها بود ولی هر از گاهی نگاهش به سمت ملا مخمل بود خلاصه ملا حسابی جا خورده بود بعد از مدتی تمام افرادی که در چادر بودند رفتند شاهزاده و ملا تنها شدند شاهزاده دستور داد تا منبر را بیاورند و از ملا مخمل خواست تا برای او روضه بخواند از قضا روز اول محرم بود ملا از کار شاهزاده تعجب کرد و به او گفت در این شهر منبری و ملاهای برجسته ای وجود دارد که برای مراسم شما بهترند من چیزی بلد نیستم از ملا انکار و از شاهزاده اصرار شاهزاده گفت: شما نگران نباش و روضه ات را بخوان ملا شروع کرد و روضه خواند وقتی تمام شد شاهزاده دستور داد تا حق الزحمه وی را بیاورند در ظرف یک لیره طلا آوردند و به او دادند.(در قدیم سکه های طلا لیره نام داشتند) سپس از ملا خواست تا نه روز دیگر در همین ساعت بیاید و روضه بخواند ملا تشکر کرد و رفت در مسیر لیره را تبدیل به پول کرد و مایحتاج خانه را فراهم نموده و به خانه رفت همسر و فرزندان با دیدن دستهای پُرِ پدر تعجب کردند و از او سوال کردند پدر چه شده، ملا ماجرا را تعریف کرد و از خدا بابت این توجه اش شکرگذاری کرد نُه روز بعد هم به همین شکل گذشت و ملا در این ده روز به واسطه خواندن روضه برای شاهزاده با او نزدیک شده بود و با او راحت صحبت می کرد روز آخر که تمام شد شاهزاده به ملا گفت: حق الزحمه ات را که گرفتی دیگر تشریف ببر ملا گفت: تا علت این کارت را برایم نگویی که چرا با وجود این همه روحانی برجسته در شهر دزفول از من خواستی تا برایت روضه بخوانم نمی روم شاهزاده گفت: من هر سال در اصفهان ده روز را روضه می خواندم دزفول که آمدم نمی دانستم روضه ام را چگونه برگزار کنم و کسی را هم نمی شناختم در عالم خواب حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را دیدم و فرمایش کردند از ملا مخمل دعوت کنم گفتم من ایشان را نمی شناسم و در عالم خواب شما را به من نشان داد آن روز اول که به شما نگاه می کردم خواستم ببینم خودتان هستید ملا جریان خودش و دست تنگی آن روزش را تعریف کرد سپس شاهزاده گفت: درآمد ماهیانه شما چقدر است ملا گفت بین ۱۵ تا ۲۰ لیره شاهزاده گفت: از امروز به بعد شما دیگر به منبر نروید و در پایان ماه بیا و دستمزدت را بگیر درضمن کتابی را هم به او داد و گفت: برو و این کتاب را خوب مطالعه کن تمام که شد آن را بیاور و کتاب بعد را تحویل بگیر چندین ماه به همین طریق گذشت و ملا با خواندن این کتابها که بقول خودش تاکنون چشمش به همچنین مطالبی نخورده بود و آن را ندیده بود، معروف گشت و جزء منبری های معروف شهر دزفول شد.

مراسم روضهخوانی در دزفول
یکی از مراسم مهم مذهبی در دزفول بلکه مهمترین آنها از حیث اعتقاد و گسترش، مجالس روضهخوانی بوده است. کمتر خانهای یافت میشود که در طول سال، هر چند یکی دو روز، روضه در آن خوانده نشود؛ مخصوصاً در دهه آخر ماه صفرالمظفر که تقریباً همه خانهها روضههای نذری دارند و تعداد روضهخوانها هرچند زیاد هم باشد باز کفایت نمیکند؛ هر چند زمان هر منبری از چند دقیقه بیشتر نباشد. لازم به توضیح اینکه چون در روضه های شهر دزفول از کتاب جلاءالعیون علامه مجلسی استفاده و خوانده می شد در زبان محلی به مجلس روضه(جلاءالعیون) هم می گفتند.
روضهها سه قسمت هستند:
۱ – روضه سالانه که از پانزدهم ربیعالاول تا آخر ذیالحجه، معمولاً یکی از روزها و بیشتر، شبها در خانهها برگزار میشود و آن را «سالونه» میگویند.
2 – روضه دههای و روضه خمسهای که ماههای محرم و صفر به مدت پنج يا ده روز یا شب برگزار میشود.
3 – روضههای موسمی و نذری که غالباً در دهه آخر ماه صفر و گاهی فقط یک مجلس اجرا میشود.
روضهخوانها باید نفسزنان، پیاده و گاهی با اسب و الاغ و امروزه با ماشین و موتورسیکلت، خود را از مجلسی به مجلس دیگر روضه میرساندند.
روضههای کوتاه
روضههای کوتاه با ذکر مصیبت مختصر و احیاناً چند شعر و گاه به طرز نواخوانی، اجرا میشوند؛ اما تا چند سال قبل، مراسم روضهخوانیهای بزرگ و مفصل دایر بود. دو نفر به نام مَدِگر(دَمگیر) پای منبر مینشستند و وقتی روضهخوان بالای منبر میرفت، با آهنگ خاصی دو شعر میخواندند. اگر روضهخوان خوش صدا بود پس از پایان کارِ او همان دستگاه را مدگران از او تحویل میگرفتند و میخواندند. بعضی از روضهخوانها که از موسیقی خبر داشتند، شاگردانی خوشآواز داشتند که پایان منبرشان نوحه میخواندند و معرکه را گرم و انگیزهدار میکردند. برای مجالس مهمی مانند مجالس علما، واعظانی سخنرانی میکردند که مدگر و نوحهخوان و آوازخوانی در کارشان نبود، بلکه چند آیه و حدیث یا تاریخ اسلام میگفتند و گریزی به کربلا میزدند و مصیبتی میخواندند. گاهی در پایان، یک نفر مداح، اشعاری به مناسبت آن مصیبت، با آهنگ میخواند. در این مجالس بسیار اتفاق میافتاد که افرادی در اثر هیجان و تأثر شدید بیهوش میشدند و آنها را از مجلس بیرون میبردند.
واعظان مشهور قرن اخیر در دزفول عبارتند از: سلطانالذاکرین، آقا سید عبدالمحمد رودبندی، آقا شیخ عبدالحسین معزی، آقا سیدتاجالدین، ملا یعقوب و پسرانش ملامحمدجواد و ملامحمدکاظم تدیّن و حاج آقا سیدحسین فارغ و پسرش حاج سیدمصطفی فارغ، حاج ملا عبّاس مُخبر و …

حاج عبدالنبی دیبائی و پسرش حاج غلامرضا دیبائی در محل برگزاری روضه امام حسین(ع)
نظرات مخاطبین:
جناب آقای سید حبیب پژوهیده(خبرنگار خبرگزاغری و رسانه های مجازی):
با سلام و تحیت و عرض ادب خدمت استاد ارجمند، جناب آقای درچین، مطالب ارزشمند و مستند شما پیرامون روضهی خانگی حاج عبدالنبی دیبائی، نه تنها سندی زنده از تاریخ عزاداری در دیار دارالمؤمنین دزفول است، بلکه جلوهای با شکوه از استمرار عشق و ارادت به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع)در بستر خانههای مؤمنان میباشد. قلم شما، استاد عزیزم بیاغراق، از جنس نور و نغمهی دل است؛ با نگارشی فاخر، مستند، و سرشار از احساس، توانستهاید روایت یک سنت دویستساله را با صلابت و شکوه به تصویر بکشید. بیجهت نیست که خواننده، هاج و واج از این ظرافت و دقت، در برابر عظمت قلمتان سر تعظیم فرود میآورد. از اینکه اینجانب را در جریان چنین گنجینهی فرهنگی و مذهبی قرار دادید، صمیمانه و بی نهایت سپاسگزارم. امید آن دارم که در سایهی عنایات اهل بیت(ع)، همواره در مسیر آگاهیبخشی، روشنگری، و خدمت به فرهنگ عاشورایی موفق و مؤید باشید. حضرتعالی تنها یک نویسنده نیستید، بلکه استاد دلها و روایتگر خاطراتی هستید که در جان این سرزمین ریشه دارند. قلم شما استاد عزیزم، نه فقط واژه مینویسد، بلکه نفس میکشد، اشک میریزد، و دل را به پرواز درمیآورد. درچین عزیز تنها نیستید، چون هر واژهتان، هزار دل را همراه خود دارد. هر سطر، صدها خاطره را زنده میکند. و هر روایت، چراغیست برای نسلهایی که هنوز در جست و جوی معنا هستند. از صمیم قلب، از شما گُلِ خوب خدا و نگاه ژرفتان به فرهنگ و ایمان مردم شهرستان دزفول، سپاسگزارم. خداوند توفیق روزافزون، عزت و پایدار و قلمی همیشه روشن به شما، مهربانم عطا فرماید.
با احترام و دعای خیر (ارادتمند – سیدحبیب پژوهیده)
* با تشکر از حاج غلامرضا دیبائی بخاطر تدوین خاطرات پدر
